بسم
الله الرحمن الرحیم
اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمِیعِ
مَحَامِدِه کُلِّهَا عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّهَا… اَلْحَمْدُ لِلّهِ مالِکِ الْمُلْکِ
مُجْرِی الْفُلْکِ مُسَخِّرِ الرِّیاحِ فالِقِ الاْصْباحِ دَیّانِ الدّینِ رَبِّ الْعَالَمینَ
اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلی حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی عَفْوِهِ
بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی طُولِ اَناتِهِ فی غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ
عَلی ما یُریدُ
ثم الصلاه و السلام علی
محمد عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره
المشرکون
اوصیکم عبادالله و نفسی بتقوی الله
و اتباع امره و نهیه، و اخوفکم من عقابه
هفته های قبل در خصوص پاسخ قرآن
نسبت به سؤال اول و دوم صحبت کردیم، و این هفته اشاره ای می کنیم به سؤال سوم که
بعد از اتمام زندگی در این جهان، به کجا خواهم رفت؟ سرنوشت من پس از مرگ چه خواهد
بود؟
این سؤال از ابتدای تاریخ در ذهن
انسانها بوده، و هرکدام پاسخی برای آن داده اند. عده ای معتقدند فردی که می میرد
در قالب فرد دیگری به دنیا بازمی گردد، و هریک از ما سابقاً به صورت انسان دیگری
در این دنیا زیسته و مرده ایم، و بارها این داستان برای هر کس تکرار شده و می شود.
برخی معتقدند بعد از مرگ، هر کس در قالب حیوانی به جهان بر می گردد. راز احترام به
حیواناتی مثل موش در برخی فرهنگها همین است، که این حیوانات همان اجداد ما هستند
که به این صورت برگشته اند، و اعتقادات خرافی دیگر. آنچه در پشت همه این اعتقادات
خرافی وجود دارد اینستکه انسان نمی تواند باور کند که همه چیز با مرگ از بین می
رود. ابدیت و جاودانگی چیزی است که همه به آن باور دارند. همان که در روایت هم از
رسول اکرم است که فرمودند: «ما خلقتم للفناء بل خلقتم للبقاء، وإنما تنقلون من دار
إلى دار»[1]
این همان آرزوی جاودانگی است که در
وجود انسان همواره موجود بوده است، و همان حربه ای است که شیطان برای اغوای آدم به
کار برد. قرآن کریم چنین گزارش می دهد: «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا
آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَى ﴿طه:۱۲۰﴾؛ پس
شيطان او را وسوسه كرد گفت اى آدم آيا تو را به درخت جاودانگى و مُلكى كه زايل نمى
شود راهنمايی کنم؟»
معاد و جهان پس از مرگ
اولین مجموعه آیات قرآن کریم که بر
پیامبر اکرم نازل گشت، عمدتاً به معاد و جهان پس از مرگ اختصاص دارد. آیاتی همچون
«إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ؛ وَإِذَا
النُّجُومُ انْكَدَرَتْ؛ وَإِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ؛ وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ؛
وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ؛ وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ؛ وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ؛
وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ؛ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ تکویر: 1-9 ؛ آنگاه كه
خورشيد به هم درپيچد؛ و آنگه كه ستارگان تيره شوند؛ و آنگاه كه كوهها به حرکت آيند؛
وقتى شتران ماده وانهاده شوند؛ و آنگه كه وحوش را همى گرد آرند؛ درياها آنگه كه جوشان
گردند؛ و آنگاه كه جانها به هم درپيوندند؛ پرسند چو زان دخترك زنده به گور؛ به كدامين
گناه كشته شده است؟»
آیات قرآن کریم درباره معاد
مفاهیم و محتوای گوناگونی را در بر دارند:
1.
اثبات امکان و وقوع معاد
2.
وضع آسمانها و کرات آن، زمین و
موجودات آن در قیامت و هنگام معاد
3.
وضع آدمیان در قیامت و هنگام معاد
4.
اوصاف زندگی اخروی و وضع آدمیان در
جهان آخرت
1.
آيات
پيرامون اثبات معاد و احتجاج با منكرينِ آن را مىتوان به پنج دسته تقسيم كرد:
1.1.
آياتى
كه بر اين نكته تأكيد مىكند كه برهانى بر نفى معاد وجود ندارد. و به منزله خلع سلاح
منكرين است.
1.2.
آياتى
كه به پديده هاى مشابه معاد اشاره مىكند، تا جلوى استبعاد را بگيرد.
1.3.
آياتى
كه شبهات منكرين معاد را ردّ، و امكان وقوع آنرا تثبيت مىكند.
1.4.
آياتى
كه معاد را بعنوان وعده حتمى و تخلّف ناپذير الهى، و اخبار مُخبر صادق، معرفی مىنمايد.
1.5.
آياتى
كه اشاره به برهان عقلى بر ضرورت معاد دارد.
در حقيقت، سه دسته اوّل ناظر به امكان
معاد، و دو دسته اخير ناظر به وقوع و ضرورت آن است.يكى از شيوه هاى احتجاج قرآن با صاحبان عقايد باطل اين است كه از
آنان، مطالبه دليل مىكند تا روشن شود كه عقايد ايشان پايه عقلى و منطقى ندارد، چنانكه
در چندين آيه آمده است: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ…؛ بگو اى پيامبر دليلتان را
بياوريد.» بقره:111؛ انبياء:24؛ نمل:64
و در موارد مشابهى با اين لحن مىفرمايد
كه صاحبان اين عقايد نادرست، «علم» و اعتقاد مطابق با واقع و مستند به برهان ندارند
بلكه به «ظنّ» و گمان بى دليل و مخالف با واقع بسنده كرده اند مؤمنون:117؛
نساء:157؛ انعام:100، 119، 148؛ كهف:5؛ حج:3، 8، 71؛ عنكبوت:8؛ روم:29؛ لقمان:20؛ غافر:42؛
زخرف:20؛ نجم:28
و در مورد منكرين معاد هم مىفرمايد:
وَ
قالُوا ما هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ
الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْم إِنْ هُمْ إِلاّ يَظُنُّونَ جاثيه:24
و
كافران گفتند: جز اين زندگى دنيا حياتى نيست كه مىميريم و زندگى مىكنيم و جز روزگار،
چيزى ما را نابود نمىكند در صورتى كه به اين مطلب، علمى ندارد و تنها گمانى مىبرند.
پديده هاى مشابه معاد
الف- رويش گياه: زنده شدن
انسان پس از مرگ، شبيه روييدن گياه در زمين بعد از خشكى و مردگىِ آن است. از اينرو،
تأمّل در اين پديده كه همواره در جلو چشم همه انسانها رخ مىدهد كافى است كه به امكان
حيات خودشان بعد از مرگ، پى ببرند. و در واقع، آنچه موجب ساده شمردنِ اين پديده و غفلت
از اهميت آن شده عادت كردن مردم به ديدن آن است و گرنه از جهت پيدايش حيات جديد، فرقى
با زنده شدن انسان، بعد از مرگ ندارد. قرآن كريم مكرّراً توجه مردم را به اين پديده جلب، و رستاخيز انسانها
را به آن، تشبيه مىكند:
فَانْظُرْ إِلى آثارِ
رَحْمَتِ اللّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى
وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ روم:50
پس
به آثار رحمت الهى بنگر كه چگونه زمين را بعد از مرگش زنده مىكند. تحقيقاً همان زنده
كننده زمين زنده كننده مردگان هم هست و او بر هر چيزى تواناست.
ب- خواب اصحاب كهف: قرآن كريم بعد از ذكر داستان شگفت انگيز اصحاب كهف مىفرمايد:
وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا
عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السّاعَةَ لا رَيْبَ فِيها…»
كهف: 21
بدين
سان مردم را بر ايشان اصحاب كهف آگاه ساختيم تا بدانند كه وعده خدا راست است و قيامت
خواهد آمد و جاى شكّى در آن نيست.
بى شكّ، اطلاع از چنين حادثه عجيبى كه
عدهاى در طول چند قرن سيصد سال شمسى= سيصد و نه سال قمرى خواب باشند و سپس بيدار
شوند تأثير خاصّى در توجه انسان به امكان معاد و رفع استبعاد آن خواهد داشت زيرا در
خوابهاى عادى، اَعمال زيستى بيولوژيك بدن، بطور طبيعى ادامه مىيابد و بازگشت روح،
تعجّبى ندارد، اما بدنى كه سيصد سال از موادّ غذائى، استفاده نكند مىبايست طبق نظام
جارى در طبيعت، بميرد و فاسد شود و آمادگى خود را براى بازگشت روح، از دست بدهد. پس
چنين حادثه خارق العادهاى مىتواند توجّه انسان را به ماوراى اين نظام عادى، جلب كند
و بفهمد كه حيات مجدّد انسان هم هر چند برخلاف نظام مرگ و زندگى در اين عالم باشد،
امتناعى نخواهد داشت و طبق وعده الهى، تحقق خواهد يافت.
ج- زنده شدن حيوانات: قرآن كريم هم چنين به زنده شدن غيرعادىِ چند حيوان اشاره مىكند
كه از جمله آنها زنده شدن چهار مرغ به دست حضرت ابراهيم علیه السلام:
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ
رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ
لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ
ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ
سَعْيًا …﴿بقره:۲۶۰﴾
و ياد كن آنگاه
كه ابراهيم گفت: پروردگارا، به من نشان ده؛ چگونه مردگان را زنده مى كنى؟ فرمود:
مگر ايمان نياورده اى؟ گفت: چرا، ولى تا دلم آرامش يابد. فرمود: پس، چهار
پرنده برگير، و آنها را پيش خود، ريز ريز گردان؛ سپس بر هر كوهى پاره اى از آنها
را قرار ده؛ آنگاه آنها را فرا خوان، شتابان به سوى تو مى آيند…
د- زنده شدن بعضى از انسانها در همين جهان:
يكى از انبياى بنى اسرائيل در سفرى عبورش
به مردمى افتاد كه هلاك و متلاشى شده بودند و ناگهان به ذهنش خطور كرد كه چگونه اين
مردم، دوباره زنده خواهند شد! قرآن می فرماید:
أَوْ كَالَّذِي مَرَّ
عَلَى قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ
بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ
قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ
إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ
آيَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا
فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
﴿بقره:۲۵۹﴾
يا چون آن كس كه به
شهرى كه بام هايش يكسر فرو ريخته بود، عبور كرد؛ و با خود مى گفت: چگونه خداوند،
اهل اين ويرانكده را پس از مرگشان زنده مى كند؟ . پس خداوند، او را به مدت
صد سال ميراند. آنگاه او را برانگيخت، و به او گفت: چقدر درنگ كردى؟ گفت:
يك روز يا پاره اى از روز را درنگ كردم. گفت: نه بلكه صد سال درنگ كردى،
به خوراك و نوشيدنى خود بنگر كه طعم و رنگ آن تغيير نكرده است، و به درازگوش خود
نگاه كن كه چگونه متلاشى شده است. اين ماجرا براى آن است كه هم به تو پاسخ گوييم
و هم تو را در مورد معاد نشانه اى براى مردم قرار دهيم. و به اين استخوانها
بنگر، چگونه آنها را برداشته به هم پيوند مى دهيم؛ سپس گوشت بر آن مى پوشانيم.
پس هنگامى كه چگونگى زنده ساختن مرده براى او آشكار شد، گفت: اكنون مى دانم
كه خداوند بر هر چيزى تواناست.
[1] شيخ صدوق، الاعتقاد، باب ۱۵، ص47