تاریخ: 26.07.2019بسم الله الرحمن الرحيماَلْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمِیعِ مَحَامِدِه کُلِّهَا عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّهَا… اَلْحَمْدُ لِلّهِ مالِکِ الْمُلْکِ مُجْرِی الْفُلْکِ مُسَخِّرِ الرِّیاحِ فالِقِ الاْصْباحِ دَیّانِ الدّینِ رَبِّ الْعَالَمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلی حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی طُولِ اَناتِهِ فی غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ عَلی ما یُریدُ ثم الصلاه و السلام علی محمد عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکوناوصیکم عبادالله و نفسی بتقوی الله و اتباع امره و نهیه، و اخوفکم من عقابهیک اصل بسیار مهم
در اخلاق معاشرت و ارتباطات اجتماعی که مورد سفارش اکید اسلام است، مدارا است. مدارا
یا رفق به معنای نرم خویی و نرم گویی است، نه به معنای سستی و کوتاه آمدن و باطل گویی.
مدارا گفتن حق ولی نرم، واقع گویی اما آرام و بدون خشونت. جامعه از انسانهای
مختلف با طرز فکرهای گوناگون تشکیل شده است. ما هیچ گاه نمی توانیم همه مردم را همانند
خود بیابیم و انتظار داشته باشیم همه مثل ما فکر کنند. یا یک جامعه ای را بیابیم که
هیچ خطا و معصیتی در آن نباشد و همه یکدست هم فکر و هم عقیده باشند. گاهی اعضای یک
خانواده از لحاظ فکری و اعتقادات متفاوت اند. در میان خانواده های پیامبران هم همسر
نوح و همسر لوط مانند همسرشان که پیغمبر بود اعتقاد نداستند یا در میان فرزندان پیامبران
مثل فرزند نوح که پدرش پیامبر بود قرآن می فرماید إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ.[1]
یا در میان فرزندان امامان، جعفر فرزند امام هادی علیه السلام برادر امام هست از خط
پدرش خارج است. اصلا چنین جامعه ی یکدستی را پیامبر هم نتوانست درست کند. قران می فرماید:
فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَىٰ آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَـٰذَا الْحَدِيثِ
أَسَفًا[2].
شايد اگر به اين سخن ايمان نياورند، تو جان خود را از اندوه، در پيگيرى [كار]شان تباه
كنى. کسی قرار نیست بصورت جبری هدایت شود. خورشید و ماه را بصورت جبری در یک مدار خاص
قرار دادیم ولی انسانها مجبور نیستند. خدا می فرماید فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ[3]
اگر می خواستیم همه را هدایت می کردیم. اما بنا این نیست. لذا به پیغمبر می فرماید
تو فقط تذکر دهنده ای. فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ[4]
فقط راه را نشان بده إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ[5] پس در هیچ زمانه
ای اینطور نبوده که همه انسانها مومن باشند و معصیتی از آنها سر نزده باشد. در زمان
پیامبران و امامان افرادی بودند که مومن نبودند یا فاسق بودند یا معصیت کار بودند،
پیامبران یا امامان با آنها برخورد داشتند و گاهی تذکر و مستقیم، گاهی غیر مستقیم آنها
را آگاه می کردند.لذا در جامعه بشری
که یکی مومن است یکی بی ایمان، یکی اهل معروف یکی اهل منکر، یکی تند یکی کند.یکی دانا
یکی نادان، نمی شود در طول روز با مردم درگیر شد. اینجاست که اهمیت یک اصل در روابط
اجتماعی و بشری مشخص می شود به نام مدارا. رفق و مدارا از صفات خداست یا رفیق . پیامبر
صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: أَمَرَنى رَبّى بِمُداراةِ النّاسِ كَما أَمَرَنى
بِأَداءِ الفَرائِضِ.[6] پروردگارم به من دستور داد
که با مردم مدارا کنم همانطور که به من دستور داد فرائض را انجام بدهم. اداء فرائض
در کنار مدارا قرار گرفته است.امام صادق علیه
السلام: جَاءَ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ
عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ رَبُّكَ يُقْرِئُكَ اَلسَّلاَمَ وَ يَقُولُ
لَكَ دَارِ خَلْقِي[7]
امام صادق عليه السّلام فرمود: جبرئيل عليه السّلام نزد پيغمبر صلى الله عليه و آله
و سلم آمد و عرض كرد: اى محمد پروردگارت سلام مي رساند و ميگويد: با مخلوقم مدارا كن.پیامبر صلى الله
عليه و آله و سلم: مُداراةُ النّاسِ نِصفُ الإيمانِ، و الرِّفقُ بِهِم نِصفُ العَيشِ.[8]
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم: مدارا كردن با مردم نصف ايمان است و نرمى و مهربانى
كردن با آنان نصف زندگى است.امام علی عليه
السلام می فرماید: عُنوانُ العَقلِ مُداراةُ النّاسِ.[9] مدارا كردن با مردم، سر
لوحه خِرد است.یکی از موارد مهمی
که لازمه اش مدارا است، مسائل تعلیم و تربیتی است.اگر پدر و مادر
یا مربی بدنبال تربیت صحیح فرزندان هستند باید با رفق و مدارا باشد تا تأثیرگذار باشد.
در غیر این صورت تأثیری نخواهد داشت. اگر ابتدای تشکیل جامعه اسلامی و احکام شرعی اسلام
را ملاحظه کنید می بینید که دستورات دینی هم به صورت تدریجی آمد و پیامبر مدارا می
کردند. به عنوان مثال تحریم خمر در مکه نبود، بلکه در مدینه بود و طی مراحلی تحریم
انجام شد. این مسأله مهمی است که به صورت تدریجی و با صبر و حوصله و مدارا یک فرد را
آگاه کنیم. ابتدا که کودکی راه رفتن را یاد می گیرد، پدر و مادر در کنار او با قدم
های او راه می روند و نمی دوند. تربیت و آموزش باید بدین صورت باشد. قدم به قدم با
صبر و حوصله و رفق و مدارا.خداوند در قرآن
می فرماید: ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم
بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ…[10] با حكمت و اندرز نيكو به
راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به [شيوهاى] كه نيكوتر است مجادله نماى.فَبِمَا رَحْمَةٍ
مِّنَ اللَّـهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا
مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ…[11]
پس به [بركت] رحمت الهى، با آنان نرمخو [و پُرمِهر] شدى، و اگر تندخو و سختدل بودى
قطعاً از پيرامون تو پراكنده مىشدند. پس، از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه.وقتی موسی و خضر
علیهما السلام قرار شد از هم جدا شوند، خضر یک توصیه ای را به عنوان آخرین توصیه به
موسی داشت: كَانَ آخِرُ مَا أَوْصَى بِهِ اَلْخَضِرُ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ عَلَيْهِ
السَّلاَمُ أَنْ قَالَ لَهُ لاَ تُعَيِّرَنَّ أَحَداً بِذَنْبٍ وَ إِنَّ أَحَبَّ اَلْأُمُورِ
إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثَلاَثَةٌ اَلْقَصْدُ فِي اَلْجِدَةِ وَ اَلْعَفْوُ
فِي اَلْمَقْدُرَةِ وَ اَلرِّفْقُ بِعِبَادِ اَللَّهِ وَ مَا رَفَقَ أَحَدٌ بِأَحَدٍ
فِي اَلدُّنْيَا إِلاَّ رَفَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ
وَ رَأْسُ اَلْحِكْمَةِ مَخَافَةُ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى. [12]امام
زین العابدین فرمود آخرين سفارش خضر بموسى بن عمران اين بود كه باو گفت هيچ كس را بگناهى
سرزنش مكن،دوسترين،امور نزد خداى عز و جل سه است: قناعت در توانگرى،گذشت در توانائى،رفق
و نرمى با بندگان خدا هيچ كس با ديگرى در دنيا نرمى نكنند جز آنكه خداى عز و جل در
روز قيامت با او بنرمى رفتار كند.سرآمد حكمت ترس از خداى عز و جل است.شخص گنهکار مانند
بیمار است. بیمار را سرزنش نمی کنند. بیمار را با دارو معالجه می کنند.بنابراین پدرها
و مادرهایی که با بچه هایشان رفاقت دارند و مدارا می کنند بهتر می توانند آنها را به
سمت راه درست جذب کنند. چناچه کسی را بخاطر خطایش ملامت کنید، ملامت موجب لجاجت خواهد
شد.از خدا می خواهیم
توفیق مدارا و وفق را به ما عنایت بفرماید.
[1] هود آیه 46
[2] کهف 6
[3] انعام 149
[4] غاشیه 22
[5] انسان 3
[6] الکافي، ج ۲، ص ۱۱۷
[7] الکافي , جلد ۲ , ص ۱۱۶
[8] الکافي، ج ۲، ص ۱۱۷
[9] غرر الحکم و درر الکلم , ج ۱ , ص ۴۶۵
[10] نحل 125
[11] آل عمران 159
[12] الخصال , جلد ۱ , صفحه ۱۱۱