بسم الله الرحمن الرحیم
اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمِیعِ مَحَامِدِه کُلِّهَا عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّهَا… اَلْحَمْدُ لِلّهِ مالِکِ الْمُلْکِ مُجْرِی الْفُلْکِ مُسَخِّرِ الرِّیاحِ
فالِقِ الاْصْباحِ دَیّانِ الدّینِ رَبِّ الْعَالَمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلی حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی طُولِ اَناتِهِ فی غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ عَلی ما یُریدُ
ثم الصلاه و السلام علی محمد عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
اوصیکم عبادالله و نفسی بتقوی الله و اتباع امره و نهیه، و اخوفکم من عقابه
دوازدهمین نشانه متقین:
وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ،
و از طمع و آز دوری می کنند،
«تَحَرُّج» بر وزن تَفَعُّل از ماده «حرج» به معنای دوری و اجتناب از تنگی و گناه است (مجمع البحرين، ج٢،ص٢٨٩) . و در این عبارت از خطبه همّام چون در ادامه از طمع سخن به میان آمده، پس تحرّج به معنای دوری از طمع می باشد. اهل تقوا هرگز گِرد طمع نمی چرخند و دامن خود را بدان نمی آلایند. امیرالمؤمنین می فرماید: «أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ؛ کسی که پیراهن طمع را بر اندام خود پوشانیده، خود را خوار و کوچک نموده است. (تحف العقول، ص٢٠١)». آزادگی و حریت با طمع ورزیدن از بین می رود. به قول سعدی:
یکی را ز مردان روشن ضمیر امیر خُتَن داد طاقی حریر
ز شادی چو گلبرگ خندان شکُفت نپوشید و دستش ببوسید و گفت:
چه خوب است تشريف مير خُتَن از آن بِهْ كُهَن جامه خويشتن
گر آزاده اى بر زمين خُسب و بس مكن بهر قالى زمين بوس كس
ابان بن سُوَید از امام صادق علیه السّلام پرسید: چه چیزی ایمان را در بنده تثبیت می کند؟ امام فرمود:
- الَّذِي يُثْبِتُهُ فِيهِ الْوَرَعُ وَ الَّذِي يُخْرِجُهُ مِنْهُ الطَّمَعُ. (بحار الأنوار، ج٧٠، ص١٦٨)
چیزی که ایمان را در او تثبیت می کند ورع است، و آن چه ایمان را از او خارج می نماید طمع است.
خروج ایمان از انسان یعنی حالتی که وقوع هر خطا و معصیتی که گاهی جبران پذیر نبوده و بازگشتی در آن وجود نخواهد داشت در مورد این شخص احتمال خواهد یافت. امیرالمؤمنین می فرماید:
- تَفَضَّلْ عَلَى مَنْ شِئْتَ فَأَنْتَ أَمِيرُهُ وَ اسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ فَأَنْتَ نَظِيرُهُ وَ افْتَقِرْ إِلَى مَنْ شِئْتَ فَأَنْتَ أَسِيرُهُ وَ الطَّمِعُ مَنْزُوعٌ عَنْهُ الْإِيمَانُ وَ هُوَ لَا يَشْعُرُ لِأَنَّ الْإِيمَانَ يَحْجُبُ بَيْنَ الْعَبْدِ وَ بَيْنَ الطَّمَعِ مِنَ الْخَلْقِ.(بحار الأنوار، ج٧٠، ص169)
به هر کس می خواهی بخشش کن که تو امیر او خواهی بود، و به هر که می خواهی اظهار بی نیازی نما که مانند او خواهی بود، و به هر کسی که می خواهی اظهار نیاز کن که در این صورت اسیرش خواهی شد، و ایمان از شخص طمع کار جدا می شود در حالی که خودش متوجّه نیست، چراکه ایمان بین بنده و طمع به خلق حجاب می شود.
برای این که از شرّ طمع و مفاسد آن در امان باشیم باید ملکه فاضله توکّل به خدای متعال و قناعت را در خود ایجاد نموده و تقویت کنیم تا با اعتماد به قدرت لا یزال و نامحدود الهی و رضایت به داده های پروردگار متعال در دام طمع گرفتار نگردیم. و باید بدانیم که طمع گردابیست که انتهائی ندارد و صاحب خود را تا زمان مرگ بیش از پیش به خود مبتلا می سازد.
آن شنیدستى که در اقصاى غور بارِ سالارى بیفتاد از ستور
گفت چشم تنگ دنیا دوست را یا قناعت پر کند یا خاک گور
طمع فکر و عقل را از کار مى اندازد و انسان را گرفتار لغزش هاى بزرگ مى کند، امیرالمؤمنین می فرماید: «أکْثَرُ مَصارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطامِعِ; بيشترين زمين خوردن عقلها، زير برقهاى طمع است.(نهج البلاغه، کلمات قصار219)»
امام سجاد علیه السّلام می فرماید:
- رَأَيْتُ الْخَيْرَ كُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِي قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاس (بحار الأنوار، ج٧٠، ص١٧١)
تمام خیر را دیدم که همه اش در قطع طمع از آن چه نزد مردم است جمع شده بود.
ملّا احمد نراقی می نویسد: «وقتى درويشى تنگدست به در خانه منعمى رفت و گفت: شنيده ام مالى در راه خدا نذر كرده اى كه به درويشان دهى، من نيز درويشم. خواجه گفت: من نذر كوران كرده ام تو كور نيستى. پس گفت: اى خواجه كور حقيقى منم كه درگاه خداى كريم را گذاشته به در خانه چون تو گدائى آمده ام. اين را بگفت و روانه شد. خواجه متأثّر گشته از دنبال وى شتافت و هر چند كوشيد كه چيزى به وى دهد قبول نكرد.(معراج السّعادة، ص٤٠٤)»
از قناعت می رود بیرون ز سر سودای حرص ره ندارد در دل خرسند استسقای حرص
ازخس و خاشاک گردد آتش افزون شعله ور بیشتر گردد ز جمع مال استیلای حرص
طمع موجب وابستگى شديد به دنيا و توجه به غير خدا و مفاسد زيادى مى شود. حرص و طمع يکى از عوامل ذلّت و کينه و عداوت و حقد و حسد است ; طمعکاران هرگز از مال دنيا سير نمى شوند و پيوسته براى به دست آوردن آن از هر راهى که باشد تلاش مى کنند و در حقیقت گرفتار اسارت دائم اند، همان گونه که امیرالمؤمنین می فرماید: «اَلطَّمَعُ رِقُّ مُؤَبَّدٌ ; طمع سبب بردگى جاويدان است. (نهج البلاغه، کلمات قصار180)»
قرآن کریم درباره زندگانی دنیا، و آنچه موجب فخر فروشی و زیاده طلبی انسانها است می فرماید:
- اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ ﴿حدید:۲۰﴾
بدانيد كه زندگى دنيا در حقيقت بازى و سرگرمى و آرايش و فخرفروشى شما به يكديگر و فزونجويى در اموال و فرزندان است [مَثَل آنها] چون مَثَل بارانى است كه كشاورزان را رستنى آن [باران] به شگفتى اندازد سپس [آن كشت] خشك شود و آن را زرد بينى آنگاه خاشاك شود و در آخرت [دنيا پرستان را] عذابى سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودى است و زندگانى دنيا جز كالاى فريبنده نيست.
می بینیم که لعب، لهو، تفاخر و تکاثر، عین دنیای مذموم است. دنیای مذموم یعنی آن چیزی که بر آن تزاحم می شود، یعنی باعث نزاع می گردد، یا بر سر آن تفاخر و فخر فروشی صورت می گیرد، یا موجب تکاثر و زیاده طلبی می گردد. این همان دنیایی است که به ما گفته شده است آن را تحقیر کرده و کوچک بشماریم.
قرآن کریم می فرماید: «أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ …؛آیا خدا برای بنده اش کفایت نمی کند؟! (زمر:٣٦)» اگر خدا کافیست دیگر چرا طمع به چیزی داشته باشیم؟ مگر نه آن است که خزائن عالَم به دست اوست: «وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنَّ الْمُنافِقِينَ لا يَفْقَهُونَ؛گنجينه هاى آسمانها و زمين از آن خداست ولى منافقان درنمى يابند. (منافقون:٧) »
گر حرصْ زیرِ دست و طمعْ زیرِ پای تُست سلطان وقت خویشی و سلطان گدای تست
ای صاحب اَجَل که رَوی در قفای دل رَخشِ اَمَل مران که اَجَل در قفای تست