اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمِیعِ مَحَامِدِه کُلِّهَا عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّهَا… اَلْحَمْدُ لِلّهِ مالِکِ الْمُلْکِ مُجْرِی الْفُلْکِ مُسَخِّرِ الرِّیاحِ فالِقِ الاْصْباحِ دَیّانِ الدّینِ رَبِّ الْعَالَمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلی حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی طُولِ اَناتِهِ فی غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ عَلی ما یُریدُ
و نشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له، و أَنَّ محمداً عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
اوصیکم عبادالله و نفسی بتقوی الله و اتباع امره و نهیه، و اخوفکم من عقابه
سی و هشتمین نشانه متقین:
- وَ لَا يَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ،
و مصيبت زده را شماتت نمى كند،
«شماتت» در لغت به معنای شاد شدن از گرفتاری دشمن به بلا و مصیبت می باشد.(لسان العرب، ج٢، ص٥١) پس از بازگشت موسی علیه السّلام از کوه طور و مشاهده گوساله پرستی بنی اسرائیل، موسی علیه السّلام به سختی بر آشفت و برادرش هارون را توبیخ کرد. هارون به موسی گفت: «فَلا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْداءَ؛ دشمنان را به جهت من شادمان مكن. (وقتی ببينند تو مرا مؤاخذه می كنى از گرفتارى من شاد می شوند) ( اعراف:١٥٠)».
اهل تقوا از شماتت دشمنان خود خودداری می کنند یعنی از گرفتاری و مصیبت دشمنان خود شاد نمی شوند، در نتیجه به طریق اولی از مصائب کسانی که دشمن آن ها نیستند نیز هرگز شادمان نمی گردند.
امتحانات سخت و متعدّد حضرت ایّوب علیه السّلام و صبر او در برابر آزمایشات پروردگار مشهور است. پس از آن که ایّوب نبیّ از آزمایشات پروردگار سربلند بیرون آمد خدای متعال از او سؤال کرد در دوران سخت امتحان چه چیزی برایت از همه سخت تر بود، ایّوب نبیّ در پاسخ فرمود: «شَمَاتَةُ الْأَعْدَاءِ؛ شماتت دشمنان از هر چیز دیگری بر من دشوار تر بود.(تفسير قمی، ج٢، ص٢٤٢) »
امام صادق علیه السّلام می فرماید: «لَا تُبْدِي الشَّمَاتَةَ لِأَخِيكَ فَيَرْحَمَهُ اللَّهُ وَ يُصَيِّرَهَا بِكَ؛ شماتت را برای برادرت آشکار نکن (که اگر آشکار کنی) پس خدا او را مورد رحمت خویش قرار می دهد (و از آن مصیبت نجات می دهد) و شماتت را به تو بر می گرداند. ». و نیز می فرماید: «مَنْ شَمِتَ بِمُصِيبَةٍ نَزَلَتْ بِأَخِيهِ لَمْ يَخْرُجْ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى يُفْتَتَنَ؛ هر کس به واسطه مصیبتی که به برادرش وارد شده او را شماتت کند، از دنیا خارج نمی شود تا این که بدان مبتلا گردد.(كافی، ج٢، ص٣٥٩) ».
پس اوّلاً مؤمن نباید از مصیبت دیگران شاد شود حتّی اگر با او دشمنی داشته باشد؛ و ثانیاً اگر هم در دلش ناخواسته شادمانی به وجود آمد هرگز آن را آشکار نساخته و مایه رنج و عذاب مصیبت دیده نگردد.
امام سجّاد علیه السّلام که خود طعم تلخ شماتت را در ماجرای اسارت بعد از عاشورا چشیده است، در مناجات خود با خدای متعال این گونه نجوا می کند: «نَعُوذُ بِكَ مِنْ شَمَاتَةِ الْأَعْدَاءِ؛ (خدایا!) به تو پناه می برم از شماتت دشمنان.( صحيفة سجادية، ص٥٦؛ مناجات هشتم) ».
سی و نهمین نشانه متقین:
- وَ لَا يَدْخُلُ فِي الْبَاطِلِ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ،
و در محيط باطل وارد نمى گردد و از دائره حق بيرون نمى رود،
اهل تقوا قدم در راه باطل نمى گذارند و پای خویش را از مرز حقّ بيرون نمى نهند. بسیاری از انسان ها با اختلافات گسترده در عقیده و رفتار، هر کدام راهی را که برگزیده اند حق می دانند و به همین جهت به سختی از مسیر خود انصراف داده و راه دیگری را بر می گزینند. امّا مسلَّم است که حقیقت یک چیز بیشتر نیست و نمی توان پذیرفت که تمامی مسلک ها و رفتارهای موجود در عالم بر مبنای حقیقت و راستی باشد، بلکه حداکثر آنستکه هر مسلک و رفتاری آمیخته ای از حق و باطل خواهد بود. پس باید حقیقت را بدون هیچ عناد و تعصّبی پیدا کرد و پس از آشنا شدن با آن (بر مبنای تحقیق و تعقّل) در راه آن تلاش و مجاهده کرد.
این حقیقت دان نه حقاند این همه
نه به کلی گمرهانند این رمه
زانک بی حق باطلی ناید پدید
قلب را ابله به بوی زر خرید
تا نباشد راست کی باشد دروغ
آن دروغ از راست میگیرد فروغ
پس مگو کین جمله دمها باطلاند
باطلان بر بوی حق دام دلاند
حق شب قدرست در شبها نهان
تا کند جان هر شبی را امتحان
نه همه شبها بود قدر ای جوان
نه همه شبها بود خالی از آن
در میان دلقپوشان یک فقیر
امتحان کن وانک حقست آن بگیر
آنک گوید جمله حقاند احمقیست
وانک گوید جمله باطل او شقیست
اهل تقوا با هدایت الهی و بر محور تعقّل و پژوهش، صراط مستقیم و حقیقت عالم را دریافته اند و پس از آن هرگز به خروج از حقّ و در نتیجه ورود در باطل رضایت نمی دهند. قرآن کریم حقیقت عالم را برای بشریّت و پیروان حقّ اینچنین معرّفی می کند: «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ؛ اين [قدرت بى نهايت او نسبت به امور آفرينش و نسبت به وضع و حال مردم] براى اين است كه فقط خدا حقّ است، و اين كه آن چه را جز او مى پرستيد، باطل است، و اين كه فقط خدا بلند مرتبه و بزرگ است.(حج:٥٣) ».
خداوند متعال محور حق است و هر آن چه به سوی او می خواند منسوب به حق می شود و رنگ حقیقت و خدائی به خود می گیرد و در مقابل هر چیزی که در ضدّیّت و تقابل با پروردگار تعالی است از دایره حق بیرون بوده و جزئی از باطل محسوب می شود، امام صادق علیه السّلام فرمود: «الْبَاطِلُ فَهُوَ مَا يَقْطَعُكَ عَنِ اللَّهِ؛ باطل هر آن چیزی است که تو را از خدا جدا سازد.( بحار الأنوار، ج٦٧، ص٢٩٥) ».