اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمِیعِ مَحَامِدِه کُلِّهَا عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّهَا… اَلْحَمْدُ لِلّهِ مالِکِ الْمُلْکِ مُجْرِی الْفُلْکِ مُسَخِّرِ الرِّیاحِ فالِقِ الاْصْباحِ دَیّانِ الدّینِ رَبِّ الْعَالَمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلی حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی طُولِ اَناتِهِ فی غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ عَلی ما یُریدُ
و نشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له، و أَنَّ محمداً عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
اوصیکم عبادالله و نفسی بتقوی الله و اتباع امره و نهیه، و اخوفکم من عقابه
فرارسیدن عذاب بر قوم نوح
بر اساس گزارش قرآن کریم در خصوص سیره نوح پیامبر، پس از آنکه سر سلسله پیامبران توحیدی مدّتی طولانی به تبلیغ و دعوت به توحید در میان امت خود پرداخت و برای انذار بیشتر قوم خود به دستور خداوند در پیش چشمان مردم به ساختن کشتی اقدام کرد، وعده الهی به عذاب تحقق یافت. قرآن کریم می فرماید:
- حَتَّى إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ ﴿هود:۴۰﴾
تا آنگاه كه فرمان ما دررسيد و تنور فوران كرد فرموديم در آن [كشتى] از هر حيوانى يك جفت با كسانت مگر كسى كه قبلا در باره او سخن رفته است و كسانى كه ايمان آورده اند حمل كن و با او جز [عده] اندكى ايمان نياورده بودند.
در مورد سوار کردن حیوانات در کشتی نوح، نظرات مفسّران متفاوت است. برخی گفته اند این مسأله به آن جهت بوده است که در طوفان نوح همه موجودات عالم از بین می رفتند، و به امر خداوند برای بقای نسل حیوانات لازم بوده است از هر نوع حیوانی نر و ماده در کشتی سوار شوند تا بعد از طوفان تولید مثل کنند. عده دیگری از مفسّران سوار کردن حیوانات را صرفاً برای تغذیه ساکنان کشتی در ایام طوفان دانسته اند و معتقدند از بین رفتن تمامی حیوانات روی زمین در جریان طوفان مطرح نبوده است.
نوح بازهم نه تنها به پیروان خود، بلکه به سایر مردمان هم نهیب زد که سوار کشتی شوند. امید نوح پیامبر آن بود که مردم وقتی نشانه های تحقق عذاب را می بینند به درستی سخنان نوح ایمان بیاورند و نجات یابند. قرآن می فرماید:
- وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ؛ وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ… ﴿هود:۴۱-42﴾
و [نوح] گفت در آن سوار شويد به نام خداست روانشدنش و لنگرانداختنش، بى گمان پروردگار من آمرزنده مهربان است؛ آن [كشتى] ايشان را در ميان موجى كوه آسا مى برد…
پسر نوح و غرور تخصصی او
قرآن کریم می فرماید نوح در این مرحله، پس از آنکه عده ای از مردم با مشاهده درستی وعده عذاب به او ایمان آوردند و سوار کشتی شدند، وقتی مشاهده کرد که پسر او (کنعان) بازهم ایمان نیاورده و سوار کشتی نمی شود مستقیماً او را مورد خطاب قرار داده و به تعبیر قرآن کریم: «وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلَا تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ؛ و نوح پسرش را كه در كنارى بود بانگ درداد اى پسرك من با ما سوار شو و با كافران مباش﴿هود:۴۲﴾»
کنعان (پسر نوح) با تکیه بر دانش شناگری خود و غروری که از این تخصص برای او پیدا شده بود پاسخ داد: « قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ؛ گفت به زودى به كوهى پناه مى جويم كه مرا از آب در امان نگاه مى دارد ﴿هود:۴۳﴾».
نوح بازهم به هدف هدایت پسر خود به او یادآوری می کند که هیچ چیزی نمی تواند در برابر عذاب الهی سپر او باشد و او را حفظ نماید: « قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ؛ گفت امروز در برابر فرمان خدا هيچ نگاهدارنده اى نيست مگر كسى كه [خدا بر او] رحم كند﴿هود:۴۳﴾».
و نهایتاً همین غرور علمی پسر نوح موجب هلاکت او شد: « وَ حَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ؛ و موج ميان آن دو حايل شد و [پسر] از غرق شدگان گرديد﴿هود:۴۳﴾»
همچو کنعان سر ز کشتی وا مکش که غرورش داد نفس زیرکش
که برآیم بر سر کوه مشید منت نوحم چرا باید کشید
مولانا می گوید کاش کنعان (پسر نوح) این دانش و تخصص شناگری را نداشت تا دچار این غرور نمی شد و به هلاکت نمی رسید، بلکه به کشتی پدرش می پیوست و نجات پیدا می کرد:
کاشکی او آشنا ناموختی تا طمع در نوح و کشتی دوختی
کاش چون طفل از حیل جاهل بدی تا چو طفلان چنگ در مادر زدی
یا به علم نقل کم بودی ملی علم وحی دل ربودی از ولی
درسی را که مولانا از ماجرای پسر نوح می گیرد و به همه انسانها تذکر می دهد آنستکه نباید به عقل و علم خود مغرور شد، نباید در برابر دستورات و هدایتهای الهی مقاومت کرد، که راهی بجز هلاکت در پی نخواهد داشت:
هل سباحت را رها کن، کبر و کین نیست جیحون، نیست جو، دریاست این
وانگهان دریای ژرف بیپناه در رباید هفت دریا را چو کاه
عشق چون کشتی بود بهر خواص کم بود آفت بود اغلب خلاص
زیرکی بفروش و حیرانی بخر زیرکی ظنست و حیرانی نظر
عقل قربان کن به پیش مصطفی حسبی الله گو که اللهام کفی
نوح یک پدر است، پدری دلسوز، و مشاهده هلاکت فرزند بر هیچ پدری آسان نیست. تمامی پدران و مادران تلاش خود را می کنند تا فرزندان آنان در آسایش و سعادت زندگی کنند. قرآن می فرماید نوح پیامبر در این موقعیت که فرزند خود را در حال هلاکت می یافت به خداوند عرض حاجت کرد: «وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ؛ و نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت پروردگارا پسرم از كسان من است و قطعا وعده تو راست است و تو بهترين داورانى (هود:۴۵)»
این دلسوزی پدرانه، پاسخی قاطع و در عین حال محبت آمیز از جانب خداوند دریافت می کند: « قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ؛ فرمود اى نوح او در حقيقت از كسان تو نيست او [داراى] كردارى ناشايسته است پس چيزى را كه بدان علم ندارى از من مخواه من به تو اندرز مى دهم كه مبادا از نادانان باشى (هود:۴۶)»
و نوح نبی، برپایه همان اعتقاد توحیدی که دارد، از چنین درخواستی پوزش می خواهد: «قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخَاسِرِينَ؛ گفت پروردگارا من به تو پناه مى برم كه از تو چيزى بخواهم كه بدان علم ندارم و اگر مرا نيامرزى و به من رحم نكنى از زيانكاران باشم(هود:۴7)»