یوسف (۳)
اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمِیعِ مَحَامِدِه کُلِّهَا عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّهَا… اَلْحَمْدُ لِلّهِ مالِکِ الْمُلْکِ مُجْرِی الْفُلْکِ مُسَخِّرِ الرِّیاحِ فالِقِ الاْصْباحِ دَیّانِ الدّینِ رَبِّ الْعَالَمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلی حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی طُولِ اَناتِهِ فی غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ عَلی ما یُریدُ
و نشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له، و أَنَّ محمداً عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
اوصیکم عبادالله و نفسی بتقوی الله و اتباع امره و نهیه، و اخوفکم من عقابه
- تنفر ذاتی انسان از گناه
انسان ذاتاً از بدی و گناه تنفر دارد. فطرت الهی انسان چنانچه در طول زندگی دچار انحراف نشده باشد، دستورات دینی را مطابق طبیعت خود می یابد و به انجام آنها افتخار می کند، و در مقابل نیز مخالفت با این دستورات را ناپسند می شمارد و سعی در مخفی کردن آن دارد.
در داستان یوسف پیامبر، برادران او با فطرت خود در می یافتند که کشتن برادرشان کاری ناپسند است. قرآن می فرماید:
- اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ ﴿یوسف:۹﴾
[يكى گفت] يوسف را بكشيد يا او را به سرزمينى بيندازيد تا توجه پدرتان معطوف شما گردد و پس از او مردمى شايسته باشيد.
انسان همواره سعی می کند از گناه فرار کند. حتی کسانی که نافرمانی دستورات دینی را می کنند نیز سعی دارند خودشان را مطیع دستورات الهی نشان بدهند، و برای مخالفت عملی خود با دین، توجیهات مختلفی مطرح می کنند. قرآن می فرماید انسان گناهکار خودش به گناهکار بودن خود آگاه است و نیازی به محکمه و دادگاه ندارد:
- يُنَبَّأُ الْإِنْسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ؛ بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ؛ وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ ﴿قیامه:۱۳-15﴾
و در آن روز [قیامت] انسان را از تمام كارهايى كه از پيش يا پس فرستاده آگاه مى كنند؛ بلكه انسان خودش از وضع خود آگاه است؛ هر چند در ظاهر براى خود عذرهايى بتراشد.
- تمایل ذاتی انسان به خیر و نیکی
برادران یوسف پس از طراحی توطئه ای برای به چاه انداختن او، برای فریب دادن پدرشان، ادعای خیرخواهی برای یوسف را کردند. قرآن کریم می فرماید:
- قَالُوا يَا أَبَانَا مَا لَكَ لَا تَأْمَنَّا عَلَى يُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ ﴿یوسف:۱۱﴾
گفتند اى پدر تو را چه شده است كه ما را بر يوسف امين نمى دانى در حالى كه ما خيرخواه او هستيم.
اینکه برادران یوسف برای فریب دادن یعقوب نبی، به ادعای دروغین نصیحت و خیرخواهی متمسک شدند نشانگر آنستکه عمل خیرخواهی و نصیحت چیزی است که طبیعت انسان آن را می پسندد، و بسیاری از فریبکاران در جوامع بشری با ادعای آن به فریب مردم می پردازند.
شیطان هم آن زمان که قصد فریب آدم و حوا را داشت تا از آن میوه ممنوعه بخورند، قسم یاد کرد که در مقام نصیحت آنان است. قرآن کریم گزارش می دهد:
- فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِنْ سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ؛ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ ﴿اعراف:۲۰-21﴾
پس شيطان آن دو را وسوسه كرد تا آنچه را از عورتهايشان برايشان پوشيده مانده بود براى آنان نمايان گرداند و گفت پروردگارتان شما را از اين درخت منع نكرد جز [براى] آنكه [مبادا] دو فرشته گرديد يا از [زمره] جاودانان شويد؛ و براى آن دو سوگند ياد كرد كه من قطعا از خيرخواهان شما هستم.
همچنین است گزارش قرآن کریم درباره افراد مفسد که عمل آنان موجب تباهی جامعه است. آنان ادعای اصلاح امور جامعه را دارند در حالیکه عمل آنان موجب تباهی و فساد می باشد. قرآن کریم می فرماید:
- وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ؛ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِنْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿بقره:۱۱-12﴾
و چون به آنان گفته شود در زمين فساد مكنيد مى گويند ما خود اصلاحگريم؛ بهوش باشيد كه آنان فسادگرانند ليكن نمى فهمند.
این امر نشانه آنستکه انسان ذاتاً به خیر و نیکی به دیگر انسانها گرایش دارد و از بدی و ستم بر دیگران متنفر است. و همین گرایش ذاتی انسان است که حربه به دست فریبکاران می دهد تا مقاصد غیر اخلاقی خود را با چهره بشر دوستانه و انسانی بپوشانند و انسانها را فریب دهند.
شما هیچ کسی را در تاریخ نمی بینید که رسماً شعار جنایت و آدمکشی بدهد، بلکه قدرتهای بزرگ که همواره انسانهای کشورهای مختلف جهان را به خون و آتش می کشند، به دروغ و برای فریب دیگران بیش از همه از صلح و حقوق بشر دم می زنند.
حافظ در باب عمل برادران یوسف، و تظاهر آنان به خیرخواهی در حالیکه در واقع به نابودی می اندیشیدند می گوید:
پیراهنی که آید از او بویِ یوسفم ترسم برادران غَیورش قَبا کنند
- متهم کردن خود یا منزه دانستن
از جمله تفاوتهای انسانهای خود ساخته با انسانهای غیر مهذّب آنستکه انسانهای غیر مهذّب تلاش می کنند همواره و در هر زمینه خود را بیگناه جلوه دهند، و اگر عیب و نقصی هست آن را به گردن دیگران بیاندازند. در همین ماجرای برادران یوسف مشاهده می کنیم که آنان پدر خود یعقوب را در معرض اتهام قرار داده و از او می پرسند « مَا لَكَ لَا تَأْمَنَّا عَلَى يُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ؛ تو را چه شده است كه ما را بر يوسف امين نمى دانى در حالى كه ما خيرخواه او هستيم. ﴿یوسف:۱۱﴾» گویا امین ندانستن آنان از سوی پدرشان، خطائی است که از جانب او سر زده است و آنان برئ هستند.
در مقابل می بینیم انسانهای خود ساخته و اهل تقوی همواره خود را در معرض اتهام قرار داده و در هر مشکلی نفس خود را مورد گلایه قرار می دهند و دیگران را متهم نمی کنند. امیرالمؤمنین در باب خصائص متقین می فرماید: « فَهُمْ لاَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ، وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ؛ پیوسته خود را (به کوتاهى و قصور) متّهم مى سازند، و از اعمال خود نگرانند»