اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمِیعِ مَحَامِدِه کُلِّهَا عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّهَا… اَلْحَمْدُ لِلّهِ مالِکِ الْمُلْکِ مُجْرِی الْفُلْکِ مُسَخِّرِ الرِّیاحِ فالِقِ الاْصْباحِ دَیّانِ الدّینِ رَبِّ الْعَالَمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلی حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی طُولِ اَناتِهِ فی غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ عَلی ما یُریدُ
و نشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له، و أَنَّ محمداً عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
اوصیکم عبادالله و نفسی بتقوی الله و اتباع امره و نهیه، و اخوفکم من عقابه
- صبر جمیل
طبق گزارش قرآن کریم، دو بار یعقوب علیه السّلام در مواجهه با مشکلاتی که پسرانش برای او به وجود آوردند، از صبر جمیل سخن گفته است. یکی از این دو مربوط به زمانی است که برادران به پدرشان دروغ گفتند که گرگ یوسف را دریده است، که یعقوب گفت:
- وَجَاءُوا عَلَى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ، وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ ﴿یوسف:۱۸﴾
و پيراهنش را [آغشته] به خونى دروغين آوردند [يعقوب] گفت [نه] بلكه نفس شما كارى [بد] را براى شما آراسته است اينك صبرى نيكو [براى من بهتر است] و بر آنچه توصيف مى كنيد خدا يارى ده است.
و بار دوم مربوط به زمانی است که برادران یوسف، بنیامین را در مصر باقی گذاشته و نزد یعقوب برگشتند و گفتند: «يَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا وَمَا كُنَّا لِلْغَيْبِ حَافِظِينَ؛ اى پدر پسرت دزدى كرده و ما جز آنچه مى دانيم گواهى نمى دهيم و ما نگهبان غيب نبوديم (یوسف:۸۱).» آنگاه یعقوب گفت:
- قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ، عَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ﴿یوسف:۸۳﴾
[يعقوب] گفت [چنين نيست] بلكه نفس شما امرى [نادرست] را براى شما آراسته است پس [صبر من] صبرى نيكوست اميد كه خدا همه آنان را به سوى من [باز] آورد كه او داناى حكيم است.
«صبر جمیل» به معناى «شکیبایى زیبا» است، و صبر و استقامتى است که برای خدا صورت گیرد با دو خصوصیّت:
- تداوم داشته باشد، و یأس و ناامیدى به آن راه نیابد؛
- توأم با بیتابى، شکایت، و آه و ناله نگردد.
صبر جمیل، شکیبایى در برابر حوادث سخت و آزمایش های سنگینی است که نشانه شخصیت و وسعت روح آدمى است. صبرى است که پیامبران الهی در برابر اذیت و آزار مخالفان و مشرکان از خود نشان می دادند. آنگاه که مشرکان و مخالفان پیامبران الهی را ساحر و دروغ گو می خواندند؛ بشارت های آنان را تکذیب می کردند، آنان صبر می کردند و لب به شکایت باز نمی کردند. پیامبر اکرم می فرماید: « مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ؛ هیچ پیامبری به اندازه من آزار ندیده است» و خداوند به ایشان دستور صبر جمیل داده و می فرماید: «فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِيلًا؛ پس صبر كن صبرى نيكو (معارج:۵)»
مؤمنان کسانى هستند که در برابر حوادث هرگز پیمانه صبرشان لبریز نمى شود، و سخنى که نشان دهنده ناسپاسى، کفران و بى تابى باشد بر زبانشان جارى نمى گردد؛ صبر آنها، صبر زیبا و جمیل است.
ابن فارض آندلسی، هنگامیکه می خواهد شدّت اندوه خود را در غم عزیزش بیان کند، می گوید در غم تو صبر جمیل من هم مرده است:
وَ حَیَاةِ أشوَاقِي إلَیکَ وَ تُربَةِ الصَّبرِ الجَمِیل مَا استَحسَنَت عَیني سِوَاکَ وَ مَا صَبَوتُ إلی خَلِیل
- پاداش الهی برای احسان و نیکوکاری
قرآن کریم داستان یوسف پیامبر را به نحو اشاره به ماجراهای مهمّ آن ادامه می دهد:
- وَجَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ يَا بُشْرَى هَذَا غُلَامٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَعْمَلُونَ؛ وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ؛ وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿یوسف:۱۹-۲۱﴾
و كاروانى آمد پس آب آور خود را فرستادند و دلوش را انداخت گفت مژده اين يك پسر است و او را چون كالايى پنهان داشتند و خدا به آنچه میکردند دانا بود؛ و او را به بهاى ناچيزى چند درهم فروختند و در آن بى رغبت بودند؛ و آن كس كه او را از مصر خريده بود به همسرش گفت نيكش بدار شايد به حال ما سود بخشد يا او را به فرزندى اختيار كنيم و بدين گونه ما يوسف را در آن سرزمين مكانت بخشيديم تا به او تاويل خوابها را بياموزيم و خدا بر كار خويش چيره است ولى بيشتر مردم نمى دانند.
قرآن کریم در آیه بعدی تعبیری را به کار می برد، و خداوند از پاداشی که به یوسف پیامبر داده شده سخن می گوید. از این تعبیر و این پاداش معلوم می شود که یوسف از جایگاهی که در دستگاه عزیز مصر پیدا کرده بود برای احسان، کمک به مردم، و نیکوکاری استفاده می کرده است. قرآن کریم می فرماید:
- وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿یوسف:۲۲﴾
و چون به حد رشد رسيد او را حكمت و دانش عطا كرديم و نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم.
کلمه احسان که از ریشه حُسن است و در دو معنا به کار رفته است:
- نعمت بخشیدن به دیگری؛
- کار نیک انجام دادن؛
در بینش و فرهنگ اسلامی «احسان» از جهاتی برتر از «عدالت» شمرده شده است؛ زیرا عدالت آن است که انسان آنچه برعهده اوست انجام بدهد و آنچه سهم اوست بگیرد، ولی احسان این است که بیش از آنچه وظیفه اوست انجام دهد و کمتر از آنچه حق اوست بگیرد.
اگر به زندگی امام حسن مجتبی (علیه السّلام) براساس گزارش های قرآنی و روایی و تاریخی نگریسته شود، به خوبی می توان دریافت که آن امام بزرگوار الگوی کامل احسان بوده است.
در ادبیات ما بسیار درباره احسان سخن گفته شده است. سعدی می سراید:
اگر بد کنی، چشم نیکی مدار که هرگز نیارد گز، انگور بار
نپندارم ای در خزانِ، کِشته جو که گندم ستانی به وقت درو
تو هرگز رسیدی به فریاد کس که می خواهی امروز فریادرس؟
که بر جان ریشت نهد مرهمی؟ که دل ها ز ریشت بنالد همی