اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمِیعِ مَحَامِدِه کُلِّهَا عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّهَا… اَلْحَمْدُ لِلّهِ مالِکِ الْمُلْکِ مُجْرِی الْفُلْکِ مُسَخِّرِ الرِّیاحِ فالِقِ الاْصْباحِ دَیّانِ الدّینِ رَبِّ الْعَالَمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلی حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی طُولِ اَناتِهِ فی غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ عَلی ما یُریدُ
و نشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له، و أَنَّ محمداً عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
اوصیکم عبادالله و نفسی بتقوی الله و اتباع امره و نهیه، و اخوفکم من عقابه
پرورش موسی در کاخ فرعون مصر
فرعون با همسرش آسیه در كاخ خود که كه مشرف بر رود نیل بود ایستاده بودند، که چشمشان به صندوقچهای افتاد كه امواج رودخانه او را به بالا و پایین میبرد.
فرعون دستور داد مأمورین صندوق را از آب گرفته و نزد او آوردند. درب آن را گشود هنگامی كه چشم همسر فرعون به كودك داخل آن افتاد خداوند علاقه و محبت موسی(علیهالسلام) را در دلش افكند.
فرعون تا چشمش به او افتاد خشمگین شد و گفت: چرا این پسر كشته نشده است؟ تصمیم گرفت آن نوزاد را به قتل برساند، ولی همسرش آسیه كه در كنار او بود پیشنهاد كرد تا آن طفل را به فرزندی قبول نموده و برایش دایهای انتخاب نماید. زیرا كه از نعمت داشتن پسر محروم بودند. فرعون سخن آسیه را پذیرفت و از کشتن موسی صرفنظر کرد.
بزودی احساس كردند نوزاد گرسنه است و نیاز به شیر دارد، به دستور فرعون مأمورین به جستجوی پیدا كردن دایه رفتند، چندین دایه آوردند، ولی نوزاد از آنان شیر نخورد. در نهایت با راهنمایی زنی از بنی اسرائیل وی نزد مادر موسی رفتند و او را به كاخ فرعون آورده، نوزاد را به او دادند؛ و نوزاد از مادر موسی شیر خورد. به این ترتیب خداوند به وعدهاش وفا كرد كه به مادر موسی فرموده بود: « لَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ؛ مترس و اندوه مدار كه ما او را به تو بازمى گردانيم »
مادر موسی(علیهالسلام) بعد از دوران شیرخوارگی او را به خانه فرعون آورد و كودك را به آنها سپرد، وی در دامن فرعون و همسرش پرورش یافت. قرآن کریم از قول فرعون خطاب به موسی نقل می نماید:
- قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ ﴿شعراء:۱۸﴾
[فرعون] گفت آيا تو را از كودكى در ميان خود نپرورديم و ساليانى چند از عمرت را پيش ما نماندى.
ورود موسی به جامعه
آنگاه كه موسی به حد رشد و بلوغ رسید و از قدرت جسمانی فوق العادهای برخوردار شد، روزی كاخ فرعون را ترك كرده و به طور ناشناس وارد شهر شد. دید دو نفر گلاویز شده و با هم نزاع دارند، یكی از آنها از سبطیان (بنی اسرائیل) و دیگری از قبطیان (قوم فرعون) بود، فرد سبطی از موسی درخواست كمك كرد، موسی که میدانست فرعونیان از طبقه اشرافی هستند و همواره به بنی اسرائیل ستم میكنند به یاری وی شتافت و چنان سیلی بر دشمن او نواخت، كه به زندگی او پایان داد. موسی از كرده خود پشیمان شد و آن را كاری شیطانی شمرد و از گناهی كه مرتكب شده بود، از خداوند طلب بخشش كرد. موسی از خدا خواست تا توبهاش را بپذیرد و او را یاور تبهكاران قرار ندهد. خداوند او را بخشید و توبهاش را پذیرفت:
- وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ؛ قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ؛ قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِلْمُجْرِمِينَ ﴿قصص:۱۵-۱۷﴾
و داخل شهر شد بىآنكه مردمش متوجه باشند پس دو مرد را با هم در زد و خورد يافت يكى از پيروان او و ديگرى از دشمنانش [بود] آن كس كه از پيروانش بود بر ضد كسى كه دشمن وى بود از او يارى خواست پس موسى مشتى بدو زد و او را كشت گفت اين كار شيطان است چرا كه او دشمنى گمراه كننده [و] آشكار است؛ گفت پروردگارا من بر خويشتن ستم كردم مرا ببخش پس خدا از او درگذشت كه وى آمرزنده مهربان است؛ [موسى] گفت پروردگارا به پاس نعمتى كه بر من ارزانى داشتى هرگز پشتيبان مجرمان نخواهم بود.
عدم همکاری با ظالمان
دعای موسی کلیم در این آیه، درس بزرگی به همه انسانها است. کسانی که در دنیا فساد انگیزی می کنند، خون انسانهای بی گناه را به زمین می ریزند، به انسانهای ضعیف ظلم می کنند، در گوشه گوشه دنیا جنگ و آدمکشی به راه می اندازند، نباید از سوی انسانهای دیگر مورد پشتیبانی و حمایت قرار بگیرند. امیرالمؤمنین هنگام شهادت، به عنوان آخرین وصیت به فرزندانش می فرماید: « كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً، وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً؛ دشمن ظالمان و یاور مظلومان باشید»
روز دوم بازهم موسی به داخل شهر رفت، در حالیکه از حادثه دیروز نگران بود و می ترسید تحت تعقیب باشد. موسی دید همان مرد با یكی از قوم فرعون گلاویز شده و در حال نزاع است، آن مرد بنی اسرائیلی مجدداً از موسی کمک خواست، موسی او را مورد عتاب قرار داد که چرا دائماً به نزاع می پردازد؟ ولی بازهم چون احساس کرد او مورد ظلم قرار
گرفته به طرف او رفت تا از او دفاع كرده و از ظلم ظالم جلوگیری كند:
- فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ ﴿قصص:۱۸﴾
صبحگاهان در شهر بيمناك و در انتظار [حادثه اى] بود ناگاه همان كسى كه ديروز از وى يارى خواسته بود [باز] با فرياد از او يارى خواست موسى به او گفت به راستى كه تو آشكارا گمراهى.
فرد قبطی ظالم موسی را شناخت و قتل دیروز را به یاد او آورد:
- فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلَّا أَنْ تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ ﴿قصص:۱۹﴾
و چون خواست به سوى آنكه دشمن هر دوشان بود حمله آورد گفت اى موسى آيا مى خواهى مرا بكشى چنانكه ديروز شخصى را كشتى تو مى خواهى در اين سرزمين فقط زورگو باشى و نمى خواهى از اصلاحگران باشى.
موسی متوجه شد كه ماجرای دیروز افشا شده است، و از نزاع کناره گرفت. از سوی دیگر ماجرای قتل روز قبل به اطلاع فرعون رسیده بود. و جلسه مشورتی تشكیل داده و حكم قتل موسی را صادر کرده بود.
یاوری مؤمن آل فرعون با موسی کلیم
قرآن گزارش می دهد مردی که از قوم فرعون بود که از این تصمیم فرعون اطلاع پیدا كرده بود. آن مرد در منابع دینی اسلامی به «مؤمن آل فرعون» مشهور شده است. او که از ظلم و جنایات فرعون رنج می برد و برای نجات مظلومان مصر امیدش به موسی بود، هنگامی كه احساس كرد كه موسی در خطر است، از نقطه دور دست شهر (كاخ فرعون) با سرعت خود را به او رسانید و وی را از این خطر آگاه کرد. موسی با اعلام خطر این مرد با ایمان از مصر خارج شد:
- وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ؛ فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿قصص:۲۰-۲۱﴾
و از دورافتاده ترين [نقطه] شهر مردى دوان دوان آمد [و] گفت اى موسى سران قوم در باره تو مشورت مى كنند تا تو را بكشند پس [از شهر] خارج شو من جدا از خيرخواهان توام؛ موسى ترسان و نگران از آنجا بيرون رفت [در حالى كه مى]گفت پروردگارا مرا از گروه ستمكاران نجات بخش.
عمل مؤمن آل فرعون درس بزرگی برای همه است، که گاه یک انسان با یک تصمیم به موقع، می تواند مسیر تاریخ را عوض کند. عملی که مؤمن آل فرعون با عمل آگاهی دادن به موسی در مورد توطئه فرعون انجام داد. و با خروج موسی از شهر، مرحله اول از سیره موسی در قرآن به اتمام رسید.