اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمِیعِ مَحَامِدِه کُلِّهَا عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّهَا… اَلْحَمْدُ لِلّهِ مالِکِ الْمُلْکِ مُجْرِی الْفُلْکِ مُسَخِّرِ الرِّیاحِ فالِقِ الاْصْباحِ دَیّانِ الدّینِ رَبِّ الْعَالَمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلی حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی طُولِ اَناتِهِ فی غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ عَلی ما یُریدُ
و نشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له، و أَنَّ محمداً عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
اوصیکم عبادالله و نفسی بتقوی الله و اتباع امره و نهیه، و اخوفکم من عقابه
خودداری بنی اسرائیل از ورود به فلسطین
خداوند به موسی کلیم دستور داد تا بنی اسرائیل را در سرزمین مقدس فلسطین اسكان دهد. موسی ابتدا افرادی را فرستاد، تا از وضعیت آن منطقه كسب خبر كنند. وقتی آنها برگشتند به وی اطلاع دادند كه مردم آن دیار، افرادی نیرومند و بلند قامت بوده و گردنكش و ظالمند و شهرهای آن جا بسیار مستحكم است.
موسی به بنی اسرائیل دستور داد وارد فلسطین شوند: « يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ؛ اى قوم من به سرزمين مقدسى كه خداوند براى شما مقرر داشته است درآييد و به عقب بازنگرديد كه زيانكار خواهيد شد (مائده:۲۱)»
بنی اسرائیل از این سخنان بیمناك شده و دستور موسی برای ورود به شهر فلسطین را اجرا نكردند و به او گفتند: در این سرزمین افرادی توانمند و ستمكار وجود دارد كه ما تحمل برابری با آنها را نداریم و تا زمانی كه آنها در آن سرزمین هستند، ما هرگز وارد آن جا نخواهیم شد: « قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّ فِيهَا قَوْمًا جَبَّارِينَ وَإِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ؛ گفتند اى موسى در آنجا مردمى زورمندند و تا آنان از آنجا بيرون نروند ما هرگز وارد آن نمى شويم پس اگر از آنجا بيرون بروند ما وارد خواهيم شد (مائده:۲۲)»
طبیعی است که برای رسیدن به هدف، باید تلاش کرد. هیچ هدفی برای انسان بدون زحمت و تلاش به دست نمی آید. پاسخ بنی اسرائیل به موسی نشان دهنده اوج ذلت، ترس و بی همّتی آنان است، که برای رسیدن به هدف خود، و ورود به سرزمین مقدس فلسطین حاضر به کمترین زحمتی نبودند.
دو نفر از بنی اسرائیل كه با ایمان و اهل تقوا بودند به قوم خود قوت قلب و دلداری دادند و گفتند نترسید، به خدا توکل کنید و بطور رسمی و مسالمت آمیز از دروازه شهر وارد شوید:
- قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ، أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا: ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبَابَ، فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ، وَعَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ﴿مائده:۲۳﴾
دو مرد از [زمره] كسانى كه [از خدا] مى ترسيدند، و خدا به آنان نعمت داده بود گفتند: از آن دروازه بر ايشان وارد شويد كه اگر از آن درآمديد قطعا پيروز خواهيد شد، و اگر مؤمنيد به خدا توكل كنيد.
پیروزی که در کلام این دو انسان با ایمان گفته شده و قرآن نقل می کند، الزاماً به معنای پیروزی در جنگ نیست، بلکه می تواند به معنای آن باشد که شما با رفتار انسانی خود می توانید بر آنها تأثیر بگذارید، آنها را به ایمان توحیدی هدایت کنید و بر رفتار ظالمانه آنها پیروز شوید.
ولی بنی اسرائیل که چندین نسل تحت ظلم و ستم زندگی کرده بودند، و خوی و خصلت بردگی در آنها راسخ شده بود، با زندگی مسالمت آمیز، و روحیه تمدنی، و صلح و دوستی آشنائی نداشتند. آنها جنگ طلب بودند و تصور می کردند باید با فلسطینی ها بجنگند و آنجا را اشغال کنند؛ و از طرفی جرأت و جسارت جنگیدن هم نداشتند. لذا وقتی توسط این دو نفر با ایمان سخن از خدا به میان آمد، به موسی گفتند:
- قَالُوا يَا مُوسَى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَدًا مَا دَامُوا فِيهَا، فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ ﴿مائده:۲۴)
گفتند اى موسى تا وقتى آنان در آن [شهر]ند ما هرگز پاى در آن ننهيم، تو و پروردگارت برو[يد] و جنگ كنيد كه ما همين جا مى نشينيم.
موسی مستأصل شده بود، از سویی دستور خداوند در مورد ورود به فلسطین را دریافت کرده بود و از طرف دیگر قوم بنی اسرائیل از او اطاعت نمی کردند. لذا به خدا عرضه داشت: «رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَأَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ؛ پروردگارا من جز اختيار شخص خود و برادرم را ندارم پس ميان ما و ميان اين قوم نافرمان جدايى بينداز (مائده:۲۵)»
خداوند مقدر نمود قوم بنی اسرائیل، به سبب این مخالفت خود، از ورود به سرزمین مقدس فلسطین محروم شوند و چهل سال سرگردان در بیابان و صحرای سینا باید بمانند:
- قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ ﴿مائده:۲۶)
[خدا به موسى] فرمود [ورود به] آن [سرزمين] چهل سال بر ايشان حرام شد [كه] در بيابان سرگردان خواهند بود پس تو بر گروه نافرمانان اندوه مخور.
قرآن کریم این سرگردانی چهل ساله بنی اسرائیل در بیابان را نتیجه نافرمانی و مخالفت آنان با دستورات الهی دانسته است، چنان که در کتاب مقدس نیز این سرگردانی چهل ساله را نتیجه به خشم آوردن خدا دانسته است:
آیا میدانید آنانی که صدای خدا را شنیدند و سرکشی کردند، چه کسانی بودند؟ آیا همان کسانی نبودند که به رهبری موسی، از سرزمین مصر بیرون آمدند؟ آیا میدانید چه کسانی برای مدت چهل سال، خدا را به خشم میآوردند؟ مگر همان اشخاصی نبودند که گناه کردند و در نتیجه، جنازههایشان در بیابان افتاد و از میان رفت؟ و خدا دربارهٔ چه کسانی قسم خورد و گفت که هرگز داخل آسایش او نخواهند شد؟ مگر دربارهٔ همان اشخاصی نبود که از او سرکشی کرده بودند؟ پس مشاهده میکنیم که به دلیل بیایمانی نتوانستند داخل شوند.[۱]
ابن خلدون این سرگردانی چهل ساله را با نگاه جامعه شناسی و روانشناسی اینچنین تحلیل می کند که بنی اسرائیل به سبب اینکه چندین نسل بردگی مصریان را کرده بودند، خوی و خصلت بردگی و ذلت پذیری در آنان راسخ شده بود، لذا توان تشکیل یک تمدن را نداشتند. خداوند شرایطی را پیش آورد تا آنان چهل سال، یعنی به مدت لازم برای پرورش یک نسل جدید، در بیابان زندگی کنند و با سختی های آن خو بگیرند، تا قدرت روحی تشکیل یک تمدن را داشته باشند.
[۱] کتاب مقدس، عبرانیان۳، آیات۱۶-۱۹