پیامبران در قرآن (۷۲)
موسی (۱۳)
اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمِیعِ مَحَامِدِه کُلِّهَا عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّهَا… اَلْحَمْدُ لِلّهِ مالِکِ الْمُلْکِ مُجْرِی الْفُلْکِ مُسَخِّرِ الرِّیاحِ فالِقِ الاْصْباحِ دَیّانِ الدّینِ رَبِّ الْعَالَمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلی حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی طُولِ اَناتِهِ فی غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ عَلی ما یُریدُ
و نشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له، و أَنَّ محمداً عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
اوصیکم عبادالله و نفسی بتقوی الله و اتباع امره و نهیه، و اخوفکم من عقابه
گوساله پرستی بنی اسرائیل
وقتی كه بازگشتن موسی از کوه طور ده روز به تأخیر افتاد، بنی اسرائیل گفتند: موسی به وعدهای كه به ما داده بود عمل نكرد. تورات نقل می کند که مردم نزد هارون جمع شده، گفتند: «برخیز و برای ما خدایی بساز تا ما را هدایت کند، چون نمیدانیم بر سر موسی که ما را از مصر بیرون آورد، چه آمده است.»[۱]
اینجا بود كه زمینه شرارت و فریب برای فردی به نام سامری فراهم شد. او از غیبت موسی سوء استفاده كرد، و با توجه به تمایل به بت پرستی كه در میان بنی اسرائیل وجود داشت، مقداری از طلا و زیورآلاتی كه زنان بنی اسرائیل از مصر با خود آورده بودند را از آنان گرفت، و آنها را در آتش ذوب كرد، و از آنها مجسمه گوسالهای ساخت. مجسمه به شیوه خاصی بود كه هرگاه در آن باد دمیده میشد از دهان آن، صدایی مانند صدای گوساله خارج میشد. «فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ، فَقَالُوا: هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى، فَنَسِيَ؛ پس براى آنان پيكر گوساله اى كه صدايى داشت بيرون آورد، و [او و پيروانش] گفتند: اين خداى شما و خداى موسى است، و [پيمان خدا را] فراموش كرد (طه:۸۸)»
به این ترتیب جاهلان قوم بنی اسرائیل، از راه توحید خارج شده و گوساله پرست شدند. و هر چه هارون قوم را نصیحت كرد و آنها را از گوساله پرستی بر حذر داشت، اعتنا نكردند، حتی با جوسازی و هیاهوی خود نزدیك بود او را بكشند:
- وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ: يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي؛ قَالُوا: لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى ﴿طه:۹۰-۹۱﴾
و در حقيقت هارون قبلا به آنان گفته بود: اى قوم من شما به وسيله اين [گوساله] مورد آزمايش قرار گرفته ايد و پروردگار شما [خداى] رحمان است پس مرا پيروى كنيد و فرمان مرا پذيرا باشيد؛ گفتند: ما هرگز از پرستش آن دست بر نخواهيم داشت تا موسى به سوى ما بازگردد.
قرآن گزارش می دهد، زمانی که موسی در کوه طور بود، خداوند از او درباره قوم بنی اسرائیل سؤال کرد، و به او خبر گمراه شدن آنان را داد:
- وَمَا أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يَا مُوسَى؟؛ قَالَ: هُمْ أُولَاءِ عَلَى أَثَرِي وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَى؛ قَالَ: فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ ﴿طه:۸۳-۸۵)
اى موسى چه چيز تو را [دور] از قوم خودت به شتاب واداشته است؟؛ گفت: اينان در پى منند و من اى پروردگارم به سويت شتافتم تا خشنود شوى؛ فرمود: در حقيقت ما قوم تو را پس از [عزيمت] تو آزموديم و سامرى آنها را گمراه ساخت.
موسی با ناراحتی و خشم و اندوه زیاد از كوه طور به سوی قوم خود بازگشت و آنان را توبیخ نمود که چرا با اینهمه نعمتی که خداوند به آنان داد و قدرتی که از خدا دیدند، بازهم گوساله پرست شدند؟ بنی اسرائیل گفتند: ما به میل و رغبت خویش از وعده به شما تخلف نکردیم، بلكه سامری ما را فریب داد و گمراه ساخت:
- فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا، قَالَ: يَا قَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدًا حَسَنًا؟ أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِي؟؛ قَالُوا: مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا، وَلَكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ ﴿طه:۸۶-۸۷)
پس موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود برگشت [و] گفت: اى قوم من آيا پروردگارتان به شما وعده نيكو نداد؟ آيا اين مدت بر شما طولانى مى نمود يا خواستيد خشمى از پروردگارتان بر شما فرود آيد كه با وعده من مخالفت كرديد؟؛ گفتند: ما به اختيار خود با تو خلاف وعده نكرديم، ولى از زينت آلات قوم بارهايى سنگين بر دوش داشتيم و آنها را افكنديم و [خود] سامرى [هم زينت آلاتش را] همين گونه بينداخت.
سپس موسی به برادرش هارون رو کرد، در حالی که موهای سر و صورت او را محكم میكشید و از دست او عصبانی بود. با او دعوا کرد که چرا جلوی انحراف قوم را نگرفتی؟ و چرا امانتی را که به تو سپردم (قوم بنی اسرائیل) به خوبی محافظت ننمودی؟ مگر هنگامی كه میخواستم به میعادگاه بروم به تو نگفتم: «اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ؛ در ميان قوم من جانشينم باش و [كار آنان را] اصلاح كن و راه فسادگران را پيروى مكن (اعراف:۱۴۲)»؟
هارون كه ناراحتی شدید برادر را دید، برای اینكه او را بر سر لطف آورد و از عصبانیت او بكاهد و ضمناً عذر خویش را در این ماجرا بیان كند، گفت: فرزند مادرم! بت پرستان در اندیشه کشتن من بودند، و من ترسیدم اگر به مبارزه با بت پرستی برخیزم و با آنها درگیر شوم تفرقه شدیدی در میان بنی اسرائیل بیفتد، و تو به هنگام بازگشت بگویی، چرا در میان بنی اسرائیل تفرقه افكندی و سفارش مرا در غیاب من به كار نبستی:
- وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ: ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي، فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴿اعراف:۱۵۰)
و الواح را افكند و [موى] سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود كشيد؛ [هارون ] گفت: اى فرزند مادرم اين قوم مرا ناتوان يافتند و چيزى نمانده بود كه مرا بكشند، پس مرا دشمن شاد مكن و مرا در شمار گروه ستمكاران قرار مده.
- قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي، إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي ﴿طه:۹۴)
گفت اى پسر مادرم نه ريش مرا بگير و نه [موى] سرم را، من ترسيدم بگويى ميان بنى اسرائيل تفرقه انداختى و سخنم را مراعات نكردى.
موسی عذر هارون را پذیرفت و برای آمرزش او دعا کرد: «قَالَ: رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ؛ [موسى] گفت: پروردگارا من و برادرم را بيامرز و ما را در [پناه] رحمت خود قرار بده، و تو مهربانترين مهربانانى (اعراف:۱۵۱)»
آنگاه موسی به سامری رو کرد. کسی كه سبب گمراهی قوم موسی شده بود، و او را به شدت مورد نكوهش قرار داد، سامری به موسی پاسخ داد: من در ابتدا به بخشی از آیین تو ایمان آوردم و سپس در آن تردید كردم و آن را بدور افكندم و به سوی آیین بت پرستی گرایش نمودم و این در نظر من جالب تر و زیباتر بود!
- قَالَ: فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ؟؛ قَالَ: بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا، وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي؛ قَالَ: فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ، وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ، وَانْظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا ﴿طه:۹۵-۹۷)
[موسى] گفت: اى سامرى منظور تو چه بود؟؛ گفت: به چيزى كه [ديگران] به آن پى نبردند پى بردم و به قدر مشتى از رد پاى فرستاده [خدا جبرئيل] برداشتم و آن را در پيكر [گوساله] انداختم و نفس من برايم چنين فريبكارى كرد؛ گفت: پس برو كه بهره تو در زندگى اين باشد كه [به هر كه نزديك تو آمد] بگويى [به من] دست مزنيد؛ و تو را موعدى خواهد بود كه هرگز از آن تخلف نخواهى كرد. و [اينك] به آن خدايى كه پيوسته ملازمش بودى بنگر آن را قطعا مى سوزانيم و خاكسترش مى كنيم [و] در دريا فرو مى پاشيم.
[۱] کتاب مقدس، خروج۳۲، آیه۱