اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمِیعِ مَحَامِدِه کُلِّهَا عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّهَا… اَلْحَمْدُ لِلّهِ مالِکِ الْمُلْکِ مُجْرِی الْفُلْکِ مُسَخِّرِ الرِّیاحِ فالِقِ الاْصْباحِ دَیّانِ الدّینِ رَبِّ الْعَالَمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلی حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی طُولِ اَناتِهِ فی غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ عَلی ما یُریدُ
و نشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له، و أَنَّ محمداً عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
اوصیکم عبادالله و نفسی بتقوی الله و اتباع امره و نهیه، و اخوفکم من عقابه
- محبت و برآوردن نیازهای مردم، مقدم بر تبلیغ
پس از آنکه یوسف پیامبر با خدا مناجات کرده و از ایشان درخواست می کند او را به زندان ببرند تا مجبور به گناه نشود، این دعای او مستجاب می شود، و حاکمان مصر برای جلوگیری از بی آبرو شدن خانواده عزیز مصر یوسف را به زندان می برند: «فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛ ثُمَّ بَدَا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ؛ پس پروردگارش [دعاى] او را اجابت كرد و نيرنگ آنان را از او بگردانيد آرى او شنواى داناست؛ آنگاه پس از ديدن آن نشانه ها به نظرشان آمد كه او را تا چندى به زندان افكنند (یوسف:34-۳۵)»
یوسف در زندان به رفع نیازهای زندانیان، در حد توان و علم خود می پرداخت. قرآن گزارش می دهد که دو نفر از زندانیان خوابهایی دیده بودند و برای تعبیر آن خوابها به یوسف مراجعه کردند:
- وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانِ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْرًا وَقَالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ ﴿یوسف:۳۶﴾
و دو جوان با او به زندان درآمدند [روزى] يكى از آن دو گفت من خويشتن را [به خواب] ديدم كه [انگور براى] شراب مى فشارم و ديگرى گفت من خود را [به خواب] ديدم كه بر روى سرم نان مى برم و پرندگان از آن مى خورند به ما از تعبيرش خبر ده كه ما تو را از نيكوكاران مى بينيم.
یوسف در آن حال، با سرعت و بدون معطل کردن و تعلّل، به نیاز و احتیاج آنان رسیدگی کرد و برای برآورده کردن احتیاج آنان اقدام نمود: « قَالَ لَا يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُمَا؛ گفت غذايى را كه روزى شماست براى شما نمى آورند مگر آنكه من از تعبير آن به شما خبر مى دهم پيش از آنكه [آن غذا] به شما برسد (یوسف:37)»
مشاهده می کنیم که یوسف، ابتدا به برآورده کردن احتیاج زندانیان می پردازد و به آنان محبت و احسان می کند، آنگاه بلافاصله وقتی شرایط روحی آنان با احسان و محبت او آماده شده است به تبلیغ معارف دینی می پردازد. او با معرفی خود و اجدادش که همه پیامبر بودند، آنان را به پرستش خدای واحد حقیقی، و دوری از خدایان دروغین دعوت می کند:
- ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ؛ وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ذَلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ ﴿یوسف:37-۳۸﴾
اين از چيزهايى است كه پروردگارم به من آموخته است من آيين قومى را كه به خدا اعتقاد ندارند و منكر آخرتند رها كرده ام؛ و آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب را پيروى نموده ام براى ما سزاوار نيست كه چيزى را شريك خدا كنيم اين از عنايت خدا بر ما و بر مردم است ولى بيشتر مردم سپاسگزارى نمى كنند.
سپس یوسف پیامبر استدلال عقلی توحید خداوند را با مقدمه ای قابل درک برای همه انسانها شروع کرده و می گوید: «يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ؛ اى دو رفيق زندانيم آيا خدايان پراكنده بهترند يا خداى يگانه مقتدر (۳۹)». آنگاه به غیر عقلانی بودن پرستش خدایان متعدد می پردازد:
- مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ ﴿یوسف:۴۰﴾
شما به جاى او جز نامهايى [چند] را نمى پرستيد كه شما و پدرانتان آنها را نامگذارى كرده ايد و خدا دليلى بر [حقانيت] آنها نازل نكرده است فرمان جز براى خدا نيست دستور داده كه جز او را نپرستيد اين است دين درست ولى بيشتر مردم نمى دانند.
از این عمل یوسف پیامبر دانسته میشود که هرگاه انسان بخواهد دیگر انسانها را به امری دعوت کند، ابتدا باید دل و احساس آنها را مورد توجه قرار دهد. انسانی که از سوی دیگری مورد لطف و احسان قرار می گیرد، ناخودآگاه تحت تأثیر آن فرد خواهد بود و دل او با آن شخص همراه می شود. مشهور است که گفته اند: «الإنسان عبد الإحسان؛ انسان بنده نیکی کردن است» و امیرالمؤمنین می فرماید: «الْإِحْسَانُ يَسْتَعْبِدُ الْإِنْسَانَ؛ نیکی کردن به دیگری، او را بنده و مطیع می کند. (عيون الحكم و المواعظ: 24)»
و این نکته ای است که از سوی افرادی که قصد فریب انسانهای دیگر را دارند نیز بسیار مورد سوء استفاده قرار می گیرد. خصوصاً درباره جوانان و نوجوانان، که هم احساسات پاکتر و رقیق تری دارند و هم تجربه زندگی کمتر و شناخت کمتری از فریب افراد فریبکار دارند، اهمیت بیشتری می یابد. پدران و مادران باید سعی کنند به فرزندان خود توجه کرده و نیاز روحی آنان به محبت را برآورده نمایند. سیراب کردن فرزندان از محبت و احسان توسط پدر و مادر، موجب می شود فرزندان کمتر آسیب ببینند و دیرتر جذب محبت و احسان افراد فریبکار بشوند.
- حاجت خود را فقط از خدا خواستن
یوسف پیامبر بعد از تبلیغ معارف الهی بر اساس عقل و خرد انسانی، خواب آن دو زندانی را تعبیر می کند:
- يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُمَا فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْرًا وَأَمَّا الْآخَرُ فَيُصْلَبُ فَتَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِيَ الْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ تَسْتَفْتِيَانِ ﴿یوسف:۴۱﴾
اى دو رفيق زندانيم اما يكى از شما به آقاى خود باده مى نوشاند و اما ديگرى به دار آويخته مى شود و پرندگان از [مغز] سرش مى خورند امرى كه شما دو تن از من جويا شديد تحقق يافت.
خطای بزرگی که از یوسف پیامبر در این لحظه سر می زند آنستکه از آن زندانی که بر اساس تعبیر خواب، از نزدیکان پادشاه مصر می شد خواست تا در نزد پادشاه درباره یوسف صحبت کرده و درباره آزاد شدن او وساطت کند. قرآن می فرماید شیطان این خواسته یوسف را از یاد آن دوست زندانیش برد، و یوسف سالهای دیگری در زندان ماند.
- وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ ﴿یوسف:۴۲﴾
و [يوسف] به آن كس از آن دو كه گمان میکرد خلاص مى شود گفت مرا نزد آقاى خود به ياد آور و[لى] شيطان يادآورى به آقايش را از ياد او برد در نتيجه چند سالى در زندان ماند.
از این ماجرا می آموزیم که « حاجت خود را از غیر خدا خواستن » اشتباه است. نباید انسان از غیر خدا طلب برآورده شدن نیازهای خود را بکند، بلکه باید همواره حاجات خود را از خداوند بطلبد.