اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمِیعِ مَحَامِدِه کُلِّهَا عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّهَا… اَلْحَمْدُ لِلّهِ مالِکِ الْمُلْکِ مُجْرِی الْفُلْکِ مُسَخِّرِ الرِّیاحِ فالِقِ الاْصْباحِ دَیّانِ الدّینِ رَبِّ الْعَالَمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلی حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی طُولِ اَناتِهِ فی غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ عَلی ما یُریدُ
و نشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له، و أَنَّ محمداً عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
اوصیکم عبادالله و نفسی بتقوی الله و اتباع امره و نهیه، و اخوفکم من عقابه
به صلیب کشیده شدن عیسی در کتاب مقدس
عیسی بن مریم در تبلیغ رسالت الهی خود با مخالفت روحانیون یهود مواجه بود. آنان منکر این بودند که او همان مسیح موعودی است که موسی وعده داده که از جانب خداوند به رسالت برگزیده خواهد شد، و به دنبال فرصتی بودند تا عیسی را کشته و از بین ببرند. بنا بر گزارش کتاب مقدس:
دو روز به عید پِسَح مانده بود. در ایام این عید، یهودیان فقط نان فطیر میخوردند. کاهنان اعظم و علمای دین هنوز در پی فرصت میگشتند تا عیسی را بیسر و صدا دستگیر کنند و بکشند. ولی میگفتند: «در روزهای عید نمیتوان این کار را کرد مبادا مردم سر به شورش بگذارند.»(مَرقُس14: 1-2)
با توجه به اینکه عید پسح بنا بر اقوالی روز 22 مارس می باشد، این ماجرا در روز 20 مارس اتفاق افتاده است.
از گزارش کتاب مقدس اینچنین دانسته می شود که عیسی مسیح در این زمان فراری بوده و زندگی مخفیانه ای داشته است، و دشمنان یهودی او به دنبالش می گشته اند. در انجیلهای مختلف آورده اند که در زمانی که کاهنان و علمای دین یهود تصمیم به کشتن عیسی گرفتند او در خانه یکی از حواریون خود بود، و آن عده از آنان را که در حضور او بودند تعلیم می داد. یکی از حواریون عیسی، به طمع اینکه با تحویل دادن او به جایزه ای دست خواهد یافت نزد کاهنان دین یهود می رود. کتاب مقدس اینچنین گزارش می دهد:
آنگاه یهودای اسخریوطی که یکی از دوازده شاگرد بود، نزد کاهنان اعظم رفت و گفت: «چقدر به من میدهید تا عیسی را به شما تسلیم کنم؟» آنان سی سکهٔ نقره به او دادند. از آن هنگام، او به دنبال فرصت مناسبی بود تا عیسی را به ایشان تسلیم کند. (مَتی26: 14-16)
در شبی که به عنوان «شام آخر» معروف شده، و آثار هنری فراوانی از جمله نقاشی معروف «لئوناردو داوینچی» درباره آن تولید شده است، عیسی مسیح حواریون را فرا خواند تا با او شام بخورند. و برای آنها سخنرانی کرد و خبر داد که به زودی دستگیر خواهد شد. پس از پایان شام، یهودای اسخریوطی مخفیانه به نزد حاکمان رومی رفت و در ازای سی سکه نقره مخفیگاه مسیح را به آنها لو داد و زمینه دستگیری او را فراهم کرد.
در پایان شب، وقتی حواریون به بستر خواب رفتند، مسیح با سه تن از یارانش (پطرس، یعقوب و یوحنا) به بالای کوه زیتون رفت و به مناجات پرداخت و سپس بازگشته و اسراری را با آن سه تن بازگو کرد.
در کتاب مقدس در خصوص ماجرای دستگیری عیسی مسیح این گزارش وجود دارد:
سخن عیسی هنوز به پایان نرسیده بود که یهودا، از راه رسید. همراه او عدهای با شمشیر و چوب و چماق نیز آمده بودند. آنان از سوی کاهنان اعظم و مشایخ قوم فرستاده شده بودند. تسلیمکنندۀ او یهودا، به همراهان خود گفته بود: «هر که را ببوسم، همان است؛ او را بگیرید.» پس یهودا مستقیم به سوی عیسی رفت و گفت: «سلام استاد!» و او را بوسید.
عیسی گفت: «دوست من، کار خود را انجام بده!» پس آن عده جلو رفتند و عیسی را گرفتند.
… آنگاه رو به آن عده کرد و گفت: «مگر من دزد فراری هستم که با چوب و چماق و شمشیر به سراغم آمدهاید؟ من هر روز در برابر چشمانتان در معبد بودم و به مردم تعلیم میدادم؛ چرا در آنجا مرا نگرفتید؟…»
در این گیرودار، تمام شاگردان، او را تنها گذاشته، فرار کردند. (مَتی26: 47-56)
سربازان رومی مسیح را در موضعی به نام باغ جتسمانی دستگیر کردند و به مقر فرماندهی بردند. حاکمان رومی اورشلیم، به تحریک رؤسای کاهنان و مشایخ قوم یهود، پس از محاکمه مسیح و بعد از شکنجه و آزار فراوان، او را واداشتند که صلیبی سنگین را بر روی دوش تا بالای تپه گلگتا حمل کند. اعدام عیسی مسیح را انجیل مَرقُس اینچنین روایت می کند:
تقریباً سه ساعت به ظهر مانده بود که او را مصلوب کردند. بر تقصیرنامهٔ او نوشتند: «پادشاه یهود.»
دو شورشی را نیز با او به صلیب کشیدند، یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ او…. حتی آن دو مرد نیز که در کنار او به صلیب کشیده شده بودند، به او دشنام میدادند.
آن روز، از ظهر تا ساعت سه بعد از ظهر، تاریکی تمام آن سرزمین را فراگرفت.
در ساعت سه، عیسی با صدای بلند فریاد زد: «ایلوئی، ایلوئی، لَمّا سَبَقتَنی؟»، یعنی «خدای من، خدای من، چرا مرا واگذاشتی؟» بعضی که آنجا ایستاده بودند، تصور کردند که ایلیای نبی را صدا میزند. یکی از آنان دوید و ظرفی از شراب ترشیده را بر سر یک چوب گذاشت و نزدیک دهان او برد تا بنوشد و گفت: «او را به حال خود بگذاریم و ببینیم که آیا ایلیا میآید تا او را پایین بیاورد!»
آنگاه عیسی فریاد دیگری برآورد و جان سپرد. (مَرقُس15: 25-37)
به این ترتیب بر اساس گزارش کتاب مقدس، عیسی علیه السّلام از دنیا می رود و در مقبرهای که در صخره تراشیده شده و شبیه غار بود قرار داده می شود. و سه روز بعد، مجدداً زنده شده و از مقبره خارج می گردد، و با حواریون در شهر الجلیل قرار گذاشته و با آنان سخن می گوید.