اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمِیعِ مَحَامِدِه کُلِّهَا عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّهَا… اَلْحَمْدُ لِلّهِ مالِکِ الْمُلْکِ مُجْرِی الْفُلْکِ مُسَخِّرِ الرِّیاحِ فالِقِ الاْصْباحِ دَیّانِ الدّینِ رَبِّ الْعَالَمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلی حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی طُولِ اَناتِهِ فی غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ عَلی ما یُریدُ
و نشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له، و أَنَّ محمداً عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
اوصیکم عبادالله و نفسی بتقوی الله و اتباع امره و نهیه، و اخوفکم من عقابه
سخن ملکه سبأ با مشاوران، درباره نامه سلیمان
قرآن کریم گزارش می دهد که به دنبال دریافت نامه سلیمان، ملکه سبأ با مشاوران خود به گفتگو پرداخت. مشاوران به او گفتند: نباید از سلیمان بترسیم، بلکه ما قدرت نظامی زیادی داریم و حتما در جنگ با سلیمان پیروز خواهیم شد، ولی بازهم شما هستید که تصمیم می گیرید و مسئولیت آنچه اتفاق خواهد افتاد با شماست:
– قَالُوا: نَحْنُ أُولُو قُوَّةٍ وَأُولُو بَأْسٍ شَدِيدٍ، وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ، فَانْظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ ﴿نمل:۳۳﴾
گفتند: ما سخت نيرومند و دلاوريم، و[لى] اختيار كار با توست، بنگر چه دستور مى دهى.
ملکه سبأ که انسان عاقل و اندیشمندی بود، علاقه ای به جنگ نداشت. او به این می اندیشید که در صورت شکست از سلیمان، چه بر سر کشور و ملت او خواهد آمد. عبارتی که قرآن کریم از بلقیس نقل کرده، و با سکوت خود آن را تأیید می نماید، جمله بسیار درس آموزی است:
– قَالَتْ: إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً، وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ ﴿۳۴﴾
[ملكه] گفت: پادشاهان چون به شهرى درآيند آن را تباه و عزيزانش را خوار مى گردانند، و اين گونه مى كنند.
فسادزائی قدرت
در این آیه از فسادهایی سخن گفته شده است که تسلط حاکمان بر سرزمین های مختلف به دنبال می آورد، و در این آیۀ کریمه دو اطلاق وجود دارد : اطلاق در لفظ «ملوک»، و اطلاق در لفظ «قریة».
به عبارت دیگر فسادی که در آیه از آن سخن گفته شده است بر حکمرانی هر حاکمی در هر سرزمینی مترتّب است. یعنی ذات قدرت، چنانچه کنترل نشده باشد، چنین فسادهایی را با خود دارد، برای هر حاکمی در هر سرزمینی.
مفسران درباره انتهای آیه که می فرماید: « وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ؛ و اين گونه مى كنند» دو نظر دارند. برخی معتقدند این عبارت، ادامه سخن ملکه سبأ است که مطلب خود را تأکید می کند، و بعضی معتقدند این سخن خداوند است که مطلب ملکه سبأ را تأیید می نماید. و در هر دو صورت، اصل مطلب مورد قبول خداوند می باشد.
از آیات دیگر قرآن کریم نیز چنین فهمیده می شود که فساد زایی قدرت، تنها در مورد قدرت حکومتی نیست، بلکه هر نوع قدرتی، اگر مهار و کنترل نشود، فسادزا خواهد بود. قرآن می فرماید: « كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى؛ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى؛ حقًا كه انسان سركشى مى كند؛ همين كه خود را بى نياز پندارد (علق:6-۷)»
این آیه به بیان ویژگی اخلاقی می پردازد که مشترک میان تمامی انسان ها است. طبیعت انسان ها اینچنین است كه وقتى خود را مستغنى مىپندارند، شروع به سركشى و طغيان مىكنند.
اطلاق لفظ «الانسان» در این آیه، شمول آن را نسبت به تمامی افراد انسان متذکّر می گردد، و اطلاق تعبیر «إستغناء» نیز شمول آن نسبت به تمامی انواع بی نیاز پنداری را بیان می نماید. یعنی هر فرد انسان، هرگونه بی نیازی که در خود تخیّل نماید، و در هر زمینه که خود را مستغنی از دیگران بپندارد، در همان زمینه سَر به طغیان برخواهد داشت.
در کلام امیرالمؤمنین، کسی که احساس می کند فرامین و دستورات او از سوی سایرین اطاعت شده و مورد عمل قرار میگیرد، به ورطۀ فساد در اعمال و باورها کشانده خواهد شد :
– لَا تَقُولَنَّ إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ فَإِنَّ ذَلِكَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ وَ مَنْهَكَةٌ لِلدِّينِ وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَر (نهج البلاغه)
مگو كه مرا بر شما امير ساختهاند و بايد فرمان من اطاعت شود. زيرا، چنين پندارى سبب فساد دل، و سستى دين، و نزديك شدن از بین رفتن نعمتهاست.
عموم این کلام، شامل هر صاحب قدرتی می شود. سخن امیرالمؤمنین دلالت بر این نکته دارد که فساد دل و سُستی دین، نتیجۀ قهری قدرتمند بودن است، و نفس این که فرامین انسان، بدون چون و چرا مورد اطاعت زیردستان واقع گردد، او را گرفتار این تباهی دنیا و آخرت می سازد . و این عموم، هیچکس را مصون از این آفت باقی نمی گذارد.
پس هر کسی که دارای قدرتی در هر زمینه ای هست، باید خود را کنترل نماید و برای مهار قدرت خود راهی را قرار دهد، تا دچار آفت قدرت که همان فساد است نگردد. این مهار و کنترل، هم باید کنترل درونی باشد که همان تقوای الهی است، و هم باید کنترلی از خارج اندیشیده شود، زیرا انسان در بسیاری از موارد خود را فریب می دهد.
داستان «سلطان محمود غزنوی و ایاز» بسیار آموزنده است. ایاز جوان فقیر و سیاه پوستی بود که به جهت عقل و درایتی که داشت مورد علاقه و اعتماد سلطان محمود غزنوی قرار گرفت و از چوپانی و فقر به مقامات بالای حکومتی رسید. مولوی نقل می کند که برای شاه خبر آوردند که ایاز اتاقی مخفی دارد که هر روز ساعاتی را در آن می گذراند، و حتماً در آن طلا و ثروتی را که از خزانه برداشته است مخفی نموده است:
شاه را گفتند او را حجره ایست اندر آنجا زر و سیم و خمره ایست
راه می ندهد کسی را اندرو بسته می دارد همیشه آن در او
شاه مأمورانی را فرستاد تا درب اتاق مخفی ایاز را باز کنند، و اتاق او را جستجو کنند و طلا و نقره و اموالی را که برداشته است کشف نمایند. وقتی در اتاق او را گشودند دیدند او لباسهای چوپانی و دوران فقر خود را در اتاق نگاه داشته، و هر روز ساعاتی را با آنها می گذراند، تا فراموش نکند در چه فقری به سر می برده است، و گرفتار «فساد قدرت» نشود:
آن ایاز از زیرکی انگیخته پوستین و چارقش آویخته
میرود هر روز در حجرهٔ خلا «چارقت اینست منگر درعلا»
پاسخ ملکه سبأ به نظر مشاوران
ملکه سبأ برای شناخت بیشتر سلیمان، تصمیم می گیرد تا هدایای گرانقدری برای او بفرستد، تا به این ترتیب او را آزمایش کند که آیا به دنبال مال و ثروت سرزمین سبأ است؟ یا هدف دیگری دارد؟
قرآن سخن ملکه سبأ را اینچنین نقل می کند:
– وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ، فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ ﴿نمل:35)
و [اينك] من ارمغانى به سويشان مى فرستم، و مى نگرم كه فرستادگان [من] با چه چيز بازمى گردند.