اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمِیعِ مَحَامِدِه کُلِّهَا عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّهَا… اَلْحَمْدُ لِلّهِ مالِکِ الْمُلْکِ مُجْرِی الْفُلْکِ مُسَخِّرِ الرِّیاحِ فالِقِ الاْصْباحِ دَیّانِ الدّینِ رَبِّ الْعَالَمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلی حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی طُولِ اَناتِهِ فی غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ عَلی ما یُریدُ
و نشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له، و أَنَّ محمداً عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
اوصیکم عبادالله و نفسی بتقوی الله و اتباع امره و نهیه، و اخوفکم من عقابه
آزمایش الهی سخت تر برای ایوب پیامبر
تورات آزمایش الهی سخت تری را در مورد ایوب پیامبر نقل می کند. طبق نقل تورات، بعد از شکست شیطان در منحرف کردن ایوب و کفر گوئی او، شیطان از خدا اجازه می خواهد تا ایوب را دچار سختی بیشتری کند:
شيطان در جواب گفت: «انسان برای نجات جان خود حاضر است هر چه دارد بدهد. به بدن او آسيب برسان، آنگاه خواهی ديد كه آشكارا به تو كفر خواهد گفت!»
خداوند پاسخ داد: «هر چه میخواهی با او بكن، ولی او را نكش.»
پس شيطان از حضور خداوند بيرون رفت و ايوب را از سر تا پا به دملهای دردناک مبتلا ساخت. ايوب در خاكستر نشست و تكه سفالی برداشت تا با آن خود را بخاراند.
زنش به او گفت: «آيا با وجود تمام اين بلاها كه خدا به سرت آورده، هنوز هم به او وفاداری؟ خدا را لعنت كن و بمير!»
ولی ايوب جواب داد: «تو مثل يک زن ابله حرف میزنی! آيا بايد فقط چيزهای خوب از خدا به ما برسد و چيزهای بد نرسد؟»
با وجود تمام اين بلاها ايوب سخنی بر ضد خدا نگفت.[1]
زخم زبان دوستان ایوب پیامبر
طبق نقل تورات، سه نفر از دوستان ایوب برای عیادت و ابراز همدردی به نزد او آمدند، لکن از وحشت منظره ای که می دیدند و سختی مشکل جسمی ایوب، دهانشان بسته شده بود:
سه نفر از دوستان ايوب به نامهای اليفاز تيمانی، بلدد شوحی و سوفر نعماتی وقتی از بلاهايی كه به سر او آمده بود آگاه شدند، تصميم گرفتند با هم نزد ايوب بروند و با او همدردی نموده، او را تسلی دهند. وقتی ايوب را از دور ديدند به سختی توانستند او را بشناسند. آنها از شدت تأثر با صدای بلند گريستند و لباس خود را دريدند و بر سر خود خاک ريختند. آنها بدون آنكه كلمهای بر زبان آورند هفت شبانه روز در كنار او بر زمين نشستند، زيرا میديدند كه درد وی شديدتر از آنست كه بتوان با كلمات آن را تسكين داد.[2]
تورات نقل می کند که سکوت دوستان ایوب اینقدر ادامه یافت تا خود ایوب به سخن درآمد. او از مشکلاتش گفت و آرزو کرد که ای کاش از ابتدا به دنیا نیامده بود، یا تاکنون زنده نمانده بود، و از خدا طلب مرگ کرد:
سرانجام ايوب لب به سخن گشود و روزی را كه از مادر زاييده شده بود نفرين كرد:
لعنت به روزی كه به دنيا آمدم و شبی كه در رحم مادرم قرار گرفتم! ياد آن روز برای هميشه فراموش شود و خدا نيز آن را به ياد نياورد. ای كاش آن روز در ظلمت ابدی فرو رود. …
چرا هنگام تولد نمردم؟ چرا مادرم مرا روی زانوهايش گذاشت و مرا شير داد؟…
ای كاش مرده به دنيا میآمدم! هرگز نفس نمیكشيدم و روشنايی را نمیديدم؛ …
خوراک من غصه است، و آه و ناله مانند آب از وجودم جاری است. چيزی كه هميشه از آن میترسيدم بر سرم آمده است. آرامش و راحتی ندارم و رنجهای مرا پايانی نيست. [3]
تورات سخنان دوستان خداشناس و موحد ایوب را به طور مفصل نقل می کند. آنها تصور می کردند این مصیبتهای ایوب در نتیجه گناهکار بودن اوست، و او را نصیحت می کردند که توبه کند. ایوب اصرار داشت که گناهی مرتکب نشده تا توبه نماید:
آنگاه اليفاز تيمانی پاسخ داد:
ای ايوب، آيا اجازه میدهی چند كلمهای حرف بزنم؟ چون ديگر نمیتوانم ساكت بمانم…. قدری فكر كن و ببين آيا تا به حال ديدهای انسان درستكار و بیگناهی هلاک شود؟ تجربه نشان میدهد كه هر چه بكاری همان را درو میكنی. كسانی كه گناه و بدی میكارند همان را درو میكنند. آنها زير دست توانای خدا نابود میشوند…
آنگاه بلدد شوحی پاسخ داد:
ای ايوب، تا به كی به اين حرفها ادامه میدهی؟ … آيا خدای قادر مطلق عدالت و انصاف را زير پا میگذارد؟ فرزندانت به خدا گناه كردند و او به حق، ايشان را مجازات نمود. ولی اكنون تو به درگاه خدای قادر مطلق دعا كن. اگر آدم پاک و خوبی باشی، او دعايت را میشنود و تو را اجابت میكند و خانهٔ تو را بركت میدهد….
پس از مدتها جر و بحث میان ایوب و این دوستان نا آگاه او، بازهم ایوب بر اعتقاد توحیدی خود پافشاری کرده، و نسبت به بی گناهی خود اصرار و تأکید نمود:
ايوب بحث خود را ادامه داده گفت:
به خدای زندهٔ قادر مطلق … قسم میخورم كه تا زمانی كه زندهام و خدا به من نفس میدهد حرف نادرست از دهانم خارج نشود و با زبانم دروغی نگويم. من به هيچ وجه حرفهای شما را تصديق نمیكنم؛ و تا روزی كه بميرم به بیگناهی خود سوگند ياد میكنم. بارها گفتهام و باز هم میگويم كه من گناهكار نيستم. تا آخر عمرم وجدانم پاک و راحت است. [4]
در خاتمه داستان ایوب در تورات، خداوند بر پاکی و بی گناهی ایوب صحه گذاشته، به آن سه دوست ایوب دستور می دهد «اكنون هفت گوساله و هفت قوچ بگيريد و پيش بندهام ايوب برويد و آنها را برای گناه خود قربانی كنيد؛ و بندهٔ من ايوب برای شما دعا خواهد كرد و من دعای او را مستجاب نموده، از مجازات شما درمیگذرم.» [5] و تورات در ادامه نقل می نماید « پس از آنكه ايوب برای دوستان خود دعا كرد، خداوند ثروت و خوشبختی از دست رفتهاش را به او بازگردانيد. در واقع، خداوند دو برابر آنچه را كه ايوب قبلاً داشت به او بخشيد.» [6]
قرآن کریم درباره ایوب، به شکوه و شکایت او به درگاه الهی نسبت به مصائب و مشکلات خود اشاره می کند: «وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ؛ و بنده ما ايوب را به ياد آور آنگاه كه پروردگارش را ندا داد كه شيطان مرا به رنج و عذاب مبتلا كرد (ص:۴۱)»
و قرآن کریم سپس دستور خداوند را ذکر می نماید که برای درمان بیماری پوستی ایوب صادر شده بود. آبی با قدرت الهی جاری گشته بود و باید ایوب بدن خود را با آن شستشو می داد تا بیماری مرتفع گردد: «ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ؛ [به او گفتيم] با پاى خود [به زمين] بكوب اينك اين چشمه سارى است سرد و آشاميدنى (ص:۴۲)»
و پاداش این صبر و تحمل، و دینداری و ایمان والای ایوب آن بود که «وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَذِكْرَى لِأُولِي الْأَلْبَابِ؛ و [مجددا] كسانش را و نظاير آنها را همراه آنها به او بخشيديم تا رحمتى از جانب ما و عبرتى براى خردمندان باشد (ص:۴۳)»
[1] کتاب مقدس، ایوب2، آیات4-10
[2] کتاب مقدس، ایوب2/11-13
[3] کتاب مقدس، ایوب3/1-26
[4] کتاب مقدس، ایوب4/1-9، ایوب8/1-6، ایوب27/1-6
[5] کتاب مقدس، ایوب42/8
[6] کتاب مقدس، ایوب42/10