اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمِیعِ مَحَامِدِه کُلِّهَا عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّهَا… اَلْحَمْدُ لِلّهِ مالِکِ الْمُلْکِ مُجْرِی الْفُلْکِ مُسَخِّرِ الرِّیاحِ فالِقِ الاْصْباحِ دَیّانِ الدّینِ رَبِّ الْعَالَمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلی حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی طُولِ اَناتِهِ فی غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ عَلی ما یُریدُ
و نشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له، و أَنَّ محمداً عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
اوصیکم عبادالله و نفسی بتقوی الله و اتباع امره و نهیه، و اخوفکم من عقابه
سلیمان نبی و هُدهُد
یکی از ماجراهای بسیار درس آموز از زندگانی و سیره سلیمان پیامبر در قرآن کریم، ماجرای مربوط به «هُدهُد» است. قرآن کریم می فرماید:
– وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ: مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ؟ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ ﴿نمل:۲۰﴾
و جوياى [حال] پرندگان شد و گفت: مرا چه شده است كه هدهد را نمى بينم؟ يا شايد از غايبان است.
مطابق این آیات آنگاه که سُلیمان، هُدهُد را غایب می یابد به جستجوی او می پردازد؛
- اين تعبير نشان می دهد هُدهُد از مسئولان حکومتی و کارگزاران سلیمان بوده، و احتمالاً وظیفه خاصی بر عهده داشته است. و معلوم می شود که سلیمان به دقت مراقب اوضاع كشور و حكومت خود بوده و رفتار عمّال حکومت را به نحو کامل کنترل می کرده است. مولوی می گوید وظیفه هُدهُد یافتن آب برای لشکر بوده است:
چون سلیمان را سراپرده زدند جمله مرغانش به خدمت آمدند
جمله مرغان هر یکی اسرار خود از هنر وز دانش و از کار خود
با سلیمان یک بیک وا مینمود از برای عرضه خود را میستود
نوبت هدهد رسید و پیشهاش و آن بیان صنعت و اندیشهاش
گفت: ای شه یک هنر کان کهترست باز گویم گفتِ کوته بهترست
گفت: بر گو تا کدامست آن هنر گفت: من آنگه که باشم اوج بر
بنگرم از اوج با چشم یقین من ببینم آب در قعر زمین
تا کجایست و چه عمقستش چه رنگ از چه میجوشد ز خاکی یا ز سنگ
ای سلیمان بهر لشگرگاه را در سفر میدار این آگاه را
- سلیمان هنگامی که غیبت این کارگزار خود را مشاهده می کند، به عنوان مجازات غیبت او از محل کار و فعالیت، و این بی انضباطی کاری می گوید:
– لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا، أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ، أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ ﴿نمل:۲۱﴾
قطعا او را به عذابى سخت عذاب مى كنم، يا سرش را مى برم، مگر آنكه دليلى روشن براى من بياورد.
سُلیمان نبیّ با این اعلام عقوبت سنگینی که در انتظار هُدهُد است، این نکته را به سایر نزدیکان خود تذکر می دهد که باید بیش از مردم عادی مراقب اعمال خود بوده و پایبند ضوابط و مقرّرات باشند؛ گمان نکنند نزدیکی به سُلطان و مسئولیت دولتی داشتن، برای آنان شرایطی را فراهم نموده است که با تکیه بر آن بتوانند به هر عمل بر خلاف قانون که دوست دارند اقدام کنند و خود را از قید و بند هنجارهای اجتماعی آزاد بپندارند.
سُلیمان می توانست صبر کند تا هُدهُد بیاید و پس از پرسیدن علّت دیر کردن او، اگر هُدهُد استحقاق چنین عقوبتی را داشت او را به این عقوبت برساند، لکن چنین نکرد تا چندین نکتۀ اخلاق حکومتی را به دیگران بیاموزد.
- درس دیگری که در این داستان نهفته است «عدالت ورزیدن سُلیمان در قضاوت» نسبت به غیبت هُدهُد می باشد. سُلیمان نبیّ عقوبت سنگین هُدهُد را متوقّف بر آن می نماید که: « أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ؛ مگر آنكه دليلى روشن براى من بياورد.» به این ترتیب برای او حقّ دفاع و آوردن دلیل محکمه پسند را قائل می شود.
مقیّد ساختن دلیل توجیه کنندۀ غیبت هُدهُد به «دلیل روشن» و محکمه پسند، و اعلام عقوبت سنگین در صورت عدم ارائۀ چنین دلیلی، خود گویای دچار نشدن سُلیمان به معضلی است که اغلب مردم دچار آنند، و آن همانا «عصبیّت» می باشد.
رسول گرامی اسلام می فرماید عصبیّت رذیلتی است که موجب خروج از دین می گردد[۱]، و هر کس ذرّه ای از این رذیله را در وجود خویش داشته باشد در عِداد اعراب جاهلی به صحرای محشر قدم خواهد نهاد[۲]. امام سجاد در شرح این رذیله می فرماید: «الْعَصَبِيَّةُ الَّتِي يَأْثَمُ عَلَيْهَا صَاحِبُهَا أَنْ يَرَى الرَّجُلُ شِرَارَ قَوْمِهِ خَيْراً مِنْ خِيَارِ قَوْمٍ آخَرِينَ؛عصبیّتی که صاحب آن گناهکار شمرده می شود آن است که افراد ناشایست قوم [و هم فکران] خود را بر شایسته گان اقوام [ و افکار] دیگر برتری دهد.( الكافي؛ ج۲، ص۳۰۹)»
- این آیه بخوبی نشان می دهد که در منطق حکومتی الهی، حاکم نباید توقع «اطاعت بی چون و چرا» از مردم داشته باشد. این که سُلیمان به هُدهُد این حقّ را می دهد که برای غیبت خود دلیلی اقامه نماید بیانگر همین نکته است.
قرآن کریم در مورد پیامبران الهی می فرماید: « مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ، وَلَكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ؛ هيچ بشرى را نسزد كه خدا به او كتاب و حكم و پيامبرى بدهد سپس او به مردم بگويد به جاى خدا بندگان من باشيد بلكه [بايد بگويد] به سبب آنكه كتاب [آسمانى] تعليم مى داديد و از آن رو كه درس مى خوانديد علماى دين باشيد (آل عمران:۷۹)»
«تعبّد» به معنای اطاعت بی چون و چرا است. «عبادت» و «بندگی» در جائی تحقّق می یابد که عبد، ارادۀ خود را مقهور ارادۀ معبود خود نموده و مطلوب خویش را به انگیزۀ امتثال مطلوب معبود زیر پا گذارد.
آیۀ مورد بحث در ارتباط با پیامبران اولوالعزم است که دارای کتاب و شریعت الهی بوده و از جانب خداوند مأموریّت هدایت قوم خویش را دارا شده اند.
درخواست بندگی و عبودیّت از مردمان – که در این آیه و آیات دیگری از قرآن کریم از آن نهی شده است – همانا توقّع اطاعت بدون قید و شرط و بی چون و چرا می باشد.
منطق قرآن و اسلام آنستکه اطاعتی که لازم است از پیامبران، ائمه، و مراجع تقلید بشود، باید مبتنی بر علم و دانش باشد، فردی را که به عنوان مرجع تقلید خود انتخاب می کنند با مطالعه و دانش و از راه صحیح باشد، و افراد بدانند از چه فردی پیروی می کنند، تا پیروی آنها از آن فرد، عبادت غیر خدا نباشد و مسیر غیر الهی را نرفته باشند.
[۱] قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ تَعَصَّبَ أَوْ تُعُصِّبَ لَهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَ الْإِيمَانِ مِنْ عُنُقِهِ (الكافي؛ ج۲، ص۳۰۸)
[۲] قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ حَبَّةٌ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ عَصَبِيَّةٍ بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ أَعْرَابِ الْجَاهِلِيَّةِ (الجعفريات – الأشعثيات؛ ص۱۶۳)