اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمِیعِ مَحَامِدِه کُلِّهَا عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّهَا… اَلْحَمْدُ لِلّهِ مالِکِ الْمُلْکِ مُجْرِی الْفُلْکِ مُسَخِّرِ الرِّیاحِ فالِقِ الاْصْباحِ دَیّانِ الدّینِ رَبِّ الْعَالَمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلی حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی طُولِ اَناتِهِ فی غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ عَلی ما یُریدُ
و نشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له، و أَنَّ محمداً عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
اوصیکم عبادالله و نفسی بتقوی الله و اتباع امره و نهیه، و اخوفکم من عقابه
پاسخ سلیمان به هدیه ملکه سبأ
قرآن کریم گزارش می دهد هنگامی که فرستادگان ملکه سبأ با هدایای گران قیمت نزد سلیمان آمدند، سلیمان نبی آن هدایای گران قیمت را در برابر نعمتهای ارزشمندی که خداوند به او بخشیده بود، ناچیز شمرد و گفت این هدایا در چشمان شما ارزشمند و پر قیمت است، نه نزد من که نعمتهای بی کران الهی را دریافت کرده ام.
در حقیقت سلیمان خبر داد که او به دنبال ثروت سرزمین سبأ و کشور گشایی نیست، بلکه تمام ثروت سرزمین آنها در چشم او ناچیز است:
– فَلَمَّا جَاءَ سُلَيْمَانَ قَالَ: أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ؟ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتَاكُمْ، بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ ﴿نمل:36)
و چون [فرستاده] نزد سليمان آمد [سليمان] گفت: آيا مرا به مالى كمك مى دهيد؟ آنچه خدا به من عطا كرده بهتر است از آنچه به شما داده است، [نه] بلكه شما به ارمغان خود شادمانى مى نماييد.
این عطای الهی که سلیمان آن را برتر از هدایای ارسالی بلقیس می داند همان است که قرآن می فرماید: « فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ؛ وَالشَّيَاطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ؛ وَآخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ؛ هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ؛ پس باد را در اختيار او قرار داديم كه هر جا تصميم مى گرفت به فرمان او نرم روان مى شد؛ و شيطانها را [از] بنا و غواص؛ تا [وحشيان] ديگر را كه جفت جفت با زنجيرها به هم بسته بودند [تحت فرمانش درآورديم]؛ [گفتيم] اين بخشش ماست [آن را] بيشمار ببخش يا نگاه دار (ص:36-۳۹)»
سپس سلیمان با اعلام جنگی خوار کننده آن نمایندگان را به سرزمین سبأ و نزد ملکه بازگرداند. قرآن نقل می کند که سلیمان به نمایندگان ارسالی ملکه سبأ گفت:
– ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ ﴿نمل:۳۷﴾
به سوى آنان بازگرد كه قطعا سپاهيانى بر [سر] ايشان مى آوريم كه در برابر آنها تاب ايستادگى نداشته باشند و از آن [ديار] به خوارى و زبونى بيرونشان مى كنيم.
راز اعلام جنگ سلیمان
می دانیم که سلیمان جنگ طلب نبود و به کشور گشائی فکر نمی کرد. زیرا قدرت و حکومتی که خدا به او داده بود آنچنان بود که نمونه دیگری در جامعه بشری برای آن پیدا نمی شود: « قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي؛گفت پروردگارا مرا ببخش و ملكى به من ارزانى دار كه هيچ كس را پس از من سزاوار نباشد (ص:۳۵)» پس سلیمان چه هدفی از این اعلام جنگ خوار کننده داشت؟
می توان گفت این اعلام جنگ خوار کننده، پاسخی بود به آن قدرت نمائی مشاوران ملکه سبأ که گفتند: « نَحْنُ أُولُو قُوَّةٍ وَأُولُو بَأْسٍ شَدِيدٍ؛ گفتند ما سخت نيرومند و دلاوريم (نمل:33)» در حقیقت سلیمان نبی به دنبال این مطلب بود که ملکه سبأ به جنگیدن با او نیاندیشد، بلکه به مذاکره و گفتگو بپردازد، تاکتیکی که مؤثر بود و نتیجه بخشید، و ملکه سبأ به مشاورانش گفت باید نزد سلیمان برویم و از نزدیک با او گفتگو کنیم.
انتقال تخت سلطنتی ملکه سبأ به کاخ سلیمان
سلیمان با علم الهی و یا با خبری که مأمورانش به او رساندند، خبردار شد که ملکه سبأ در راه سرزمین و کاخ او برای ملاقات با او است. او به یاران خود رو کرده و گفت: « يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ؛ اى سران [كشور] كدام يك از شما تخت او را پيش از آنكه مطيعانه نزد من آيند براى من مى آورد (نمل:۳۸)»
دو نفر از یاران سلیمان اعلام آمادگی کردند که تخت سلطنتی ملکه را نزد سلیمان بیاورند:
– قَالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ: أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ؛
قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ: أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ (نمل:39-40)
عفريتى از جن گفت: من آن را پيش از آنكه از جای خود برخيزى براى تو مى آورم و بر اين [كار] سخت توانا و مورد اعتمادم؛
كسى كه نزد او دانشى از كتاب [الهى] بود گفت: من آن را پيش از آنكه چشم خود را بر هم زنى برايت مى آورم؛
سلیمان از این عمل، که به قدرت خداوند تخت سلطنتی بلقیس با سرعتی غیر قابل توصیف به کاخ او منتقل شد، شکر خداوند را بجا آورد: « فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ: هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ؛ پس چون [سليمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر ديد گفت: اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزارم يا ناسپاسى مى كنم و هر كس سپاس گزارد تنها به سود خويش سپاس مى گزارد و هر كس ناسپاسى كند بى گمان پروردگارم بى نياز و كريم است (نمل:40)»
راز انتقال تخت ملکه به کاخ سلیمان
سلیمان به عنوان پیامبر الهی، آنگاه که بلقیس را زنی قوی، متفکّر و عاقل دید، و در او استعداد هدایت را مشاهده کرد، به دنبال هدایت او به سوی توحید و یکتا پرستی بود، و برای اثبات حقانیت رسالت الهی خود، ارائه معجزه را لازم می دید. به همین دلیل شرایطی را به وجود آورد که بلقیس به درستی ادعای پیامبری او یقین کرده و به او ایمان بیاورد.
معجزه ای که سلیمان ارائه داد انتقال تخت بلقیس به کاخ خود بود، و برای تأثیر گذاری بیشتر دستور داد در تخت تغییراتی بوجود بیاورند تا شناخت آن برای بلقیس تعجب بیشتری بوجود بیاورد:
– قَالَ نَكِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنْظُرْ أَتَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لَا يَهْتَدُونَ ﴿نمل:41)
گفت تخت [ملكه] را برايش ناشناس گردانيد تا ببينيم آيا پى مى برد؟ يا از كسانى است كه پى نمى برند.
هنگامی که ملکه سبأ وارد کاخ سلیمان شد، و تخت خود را شناخت، قدرت سلیمان را تحسین کرده و تسلیم شد، قرآن می فرماید: «فَلَمَّا جَاءَتْ قِيلَ أَهَكَذَا عَرْشُكِ؟ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ! وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ؛ پس وقتى [ملكه] آمد [بدو] گفته شد آيا تخت تو همين گونه است؟ گفت: گويا اين همان است! و پيش از اين ما آگاه شده و از در اطاعت درآمده بوديم (نمل:42)»
قرآن بلقیس را دارای صلاحیت قلبی برای ایمان دانسته، و تنها مانع از ایمان آوردن او را پرستش غیر خدا می داند: «وَصَدَّهَا مَا كَانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّهَا كَانَتْ مِنْ قَوْمٍ كَافِرِينَ؛ و [در حقيقت] آنچه غير از خدا مى پرستيد مانع [ايمان] او شده بود و او از جمله گروه كافران بود (نمل:43)»
آخرین قدرت نمائی سلیمان، موجب شد ملکه سبأ رسماً ایمان آوردن به سلیمان و اعتقاد توحیدی خود را اعلام نماید:
– قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ، فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَنْ سَاقَيْهَا، قَالَ: إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِيرَ! قَالَتْ: رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿نمل:44)
به او گفته شد وارد ساحت كاخ [پادشاهى] شو، و چون آن را ديد بركه اى پنداشت و ساقهايش را نمايان كرد، [سليمان] گفت: اين كاخى مفروش از آبگينه است! [ملكه] گفت: پروردگارا من به خود ستم كردم و [اينك] با سليمان در برابر خدا پروردگار جهانيان تسليم شدم.