بسم الله
الرحمن الرحیم
اعجاز
معجزه براى پيامبران يك وسيله اثباتى بشمار
مىرود تا سند نبوّت و شاهد صدق ادعای آنان در ارتباط با خداوند بوده و گواه آن
باشد كه از جهان غيب پيام آوردهاند. لذا معجزهاى كه به دست آنان انجام مىگيرد
بايد نشانهاى از «ماوراء الطبيعة» باشد، و كارى انجام دهند كه انسان عاجز از
انجام آن باشد.
البته باید دانست که هيچ پيامبرى از همان آغاز،
دعوت خود را با معجزه همراه ننمود، بلکه براى دفع شبهات منکران معجزه آورد. پیام
انبيا عين حقّ است كه با فطرت اصيل و عقل سليم همآهنگ مىباشد. چيزى را مىگويند
كه فطرت و عقل بشرى آن را مىپذيرد. قرآن کریم در توصیف پیام انبیا میفرماید:
–
«لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا
بِالْحَقِ اعراف: ۴۳
پيامبران همگى حقآور بودند.
–
«يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ
الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ يونس: ۱۰۸
اى مردم! آنچه را كه براى شما آمده صرفا حقيقت آشكارى است».
ازاينرو در قرآن تصريح شده كه صاحب نظران
انديشمند، بىدرنگ دعوت حق را مىپذيرند، و تنها كسانى كه حق را با منافع خود
سازگار نمىبينند، آن را نمىپذيرند، گرچه در دل به حق بودن آن اذعان و اعتراف دارند.
–
وَ جَحَدُوا بِها وَ
اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا نمل: ۱۴
گرچه [با زبان] آن را انكار نموده، ولى در دل آن را شناخته، باور
داشتهاند و اين انكار ناشى از حالت ظلم و استكبار آنان است.
حضرت موسى عليه السّلام در دورهای به رسالت برانگیخته
شده بود که جادوگری و سحر در جامعه رواج داشت، و ساحران و جادوگران دارای جایگاه
اجتماعی برتری بودند. حضرت موسی علیه السلام برای اثبات صحت ادعای نبوت خود باید
معجزهای ارائه میداد که برای جامعه مخاطب او قابل درک باشد و همه بفهمند که او
واقعاً فرستاده خداوند است. قرآن کریم درباره معجزه موسی علیه السلام میفرماید:
–
فَأَلْقَىٰ عَصَاهُ فَإِذَا
هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ ؛ وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاءُ لِلنَّاظِرِينَ
اعراف:۱۰۷-۱۰۸
–
پس [موسى] عصايش را افكند
و بناگاه اژدهايى آشكار شد؛ و دست خود را [از گريبان] بيرون كشيد و ناگهان براى تماشاگران
سپيد [و درخشنده] بود.
آن حضرت
معجزه خود را موقعى ارائه داد كه با انكار فرعونيان مواجه شد که از او براى اثبات
نبوّت خويش دليل و نشانه خواستند. خداوند به موسى و هارون دستور مىدهد: «فَأْتِيا فِرْعَوْنَ فَقُولا
إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ؛ نزد فرعون رفته به
او بگوييد: ما پيامبران پروردگار جهانيانيم». فرعون پس از مقداری بحث با موسی
خشمگین شد و قاطعانه بدون هيچ دليل قانعكنندهاى گفت: «لئن اتّخذت إلها غيري
لأجعلنّك من المسجونين؛ اگر جز من، خدايى برگزينى تو را از [جمله] زندانيان خواهم
ساخت». موسى با ملايمت گفت: «أ و لو جئتك بشيء مبين؛ گرچه براى تو دليل آشكارى
[بر صحت دعوى خويش] بياورم؟!». فرعون گفت: «فأت به إن كنت من الصّادقين؛ بياور
اگر راست مىگويى». آنگاه حضرت موسى، عصا و يد بيضاء را ارائه داد. و آنگاه که فرعون برای مقابله با موسی جمعی از
ساحران را به کار گرفت، حقانیت نبوت موسی و ارتباط او با خداوند برای آنان زودتر
از دیگران آشکار شد، چرا که آنان چون خودشان ساحر و جادوگر بودند پیش از دیگران فهمیدند
که عمل موسی از قبیل سحر و جادوی بشری نیست.
در دوران رسالت حضرت عیسی علیه السلام پزشکی و
طبابت رواج داشت، و طبیبان در جامعه اعتبار داشتند، لذا معجزه آن حضرت نیز از همان
سنخ بود تا فوق بشری بودن این عمل برای مردم قابل درک باشد. قرآن کریم میفرماید:
–
إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا
عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَىٰ وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ
بِرُوحِ الْقُدُسِ … وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي
فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي ۖ وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ
بِإِذْنِي ۖ وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِي ۖ مائده:۱۱۰
–
[ياد كن] هنگامى را كه خدا
فرمود: «اى عيسى بن مريم، نعمت مرا بر خود و بر مادرت به ياد آور، آنگاه كه تو را به
روحالقدس تأييد كردم… و آنگاه كه به اذن من، از گِل، [چيزى] به شكل پرنده مىساختى،
پس در آن مىدميدى، و به اذن من پرندهاى مىشد، و كور مادرزاد و پيس را به اذن من
شفا مىدادى؛ و آنگاه كه مردگان را به اذن من [زنده از قبر] بيرون مىآوردى.
دوره بعثت پیامبر اکرم، دورانی بود که ادبیات و
شعر رواج بسیاری داشت، و ادیبان و شاعران در جامعه دارای اعتبار بودند. و معجزه
رسول الله کتاب قرآن است. قرآن با شيواترين سبك و رساترين بيان و استوارترين محتوا
بر عرب آن زمان عرضه شد، در حالى كه مهارت عرب آن دوره در زبان و بيان آنان بوده و
بخوبى تشخيص دادند كه اين سخن نمىتواند ساخته بشر باشد. در قرآن آنجا كه از اعجاز
سخن به ميان مىآيد، مخاطبانی را که در حقانیت دعوت و ادعای رسول الله شک و تردید
دارند به تحدّی فرا میخواند، حالت شكّ و ترديد مشركان و
منافقان و مقابلهكنندگان با قرآن و اسلام را در نظر مىگيرد و با آنان تحدّی
میکند:
–
وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا
نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ بقره: ۲۳
و
اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده ايم شك داريد پس اگر راست مى گوييد سوره اى مانند
آن بياوريد
–
أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ
لا يُؤْمِنُونَ. فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ
طور:۳۳-۳۴
يا
مى گويند آن را بربافته [نه] بلكه باور ندارند .پس اگر راست مى گويند سخنى مثل آن بياورند
در کتب انبیاء پیشین، معنی و محتوا از جانب
خداوند، ولی انتخاب الفاظ و عبارات بر عهده پیامبران بود، بخلاف قرآن که هم محتوا
و هم لفظ از جانب خداوند آمده است، و پیامبر نقشی در عبارت پردازی قرآن نداشته
است. لذا قرآن کریم در تحدّی کردن، تمامی انسانها و جنیان را به هماوردی دعوت
میکند و میفرماید:
–
قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ
الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ
بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا اسراء:۸۸
–
بگو اگر انس و جن گرد آيند
تا نظير اين قرآن را بياورند مانند آن را نخواهند آورد هر چند برخى از آنها پشتيبان
برخى [ديگر] باشند.
ابو الوليد عتبة بن ربيعه، كه بزرگ قريش محسوب
مىشد، روزى با سران قريش در مسجد الحرام نشسته بود. پيامبر اسلام نيز در گوشه
ديگر مسجد نشسته بود. عتبه رو به اشراف قريش كرده گفت: «آيا روا مىداريد كه اكنون
محمد صلّى اللّه عليه و آله را تنها يافته با او سخن گويم، باشد تا او را قانع
سازم؛ او را تطميع نموده از دعوت خويش دست بردارد؟» همگى به او گفتند: «اگر
مىتوانى با او سخن گو و به هرگونهاى مىتوانى او را قانع ساز».
عتبه نزد پيامبر آمده گفت: «اى فرزند برادر!-
عرب را چنين عادت بود كه افراد هر قبيله به افراد قبيله ديگر «يا ابن اخى» اى
فرزند برادر خطاب مىكردند- تو داراى شرف خانوادگى هستى، ولى چيزى را مدّعى هستى
كه موجب برخورد و تفرقه ميان قوم خود گرديده است. اكنون گوش فرا ده تا مطلبى را بر
تو عرضه دارم!» پيامبر فرمود: «بگو، گوش فرا مىدهم». عتبه گفت: «اى فرزند برادر!
اگر هدف تو اندوختن ثروت است، آن اندازه اموال براى تو فراهم مىسازيم تا
ثروتمندترين مردم قريش گردى. اگر تشنه مقامى، تو را رئيس خود مىگردانيم. و اگر
خواسته باشى تو را فرمانرواى خود مىسازيم». سپس گفت: «آن كه بر تو ظاهر مىگردد
و چيزهايى با تو زمزمه مىكند، خللى است كه بر اعصاب تو اثر گذارده، حاضريم تو را
با خرج خود كاملا مداوا كنيم و از بذل مال در اين زمينه دريغ نورزيم …» عتبه
مىگفت و پيامبر كاملا ساكت، به تمام گفتههايش گوش فرا داد. آنگاه پيامبر صلّى
اللّه عليه و آله به او گفت: «آيا از گفتن مطالب خود پايان يافتى؟» گفت: «آرى».
فرمود: «پس اكنون به سخن من گوش فرا ده» عتبه گفت: «با جان و دل آمادهام» پيامبر
صلّى اللّه عليه و آله در اين هنگام لب به تلاوت قرآن گشود و از ابتداى سوره فصّلت
شروع به خواندن نمود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ … كِتابٌ
فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ. بَشِيراً وَ
نَذِيراً …» فصلت: ۳-۴ و همچنان ادامه داد و عتبه
با تمام وجود گوش فرا مىداد؛ دستها را به عقب سر بر زمين تكيه داده، مجذوب تلاوت
پيامبر گرديده بود، تا موقعى كه به آيه سجده رسيد و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله
سجده نمود. سپس گفت: «اى ابو الوليد! شنيدى آنچه را كه بر تو تلاوت كردم، اكنون
اين تو و انديشه خود تا چگونه قضاوت نمايى!» در اين هنگام عتبه از حالت جذبه روحى
كه به او دست داده بود، بيرون آمد و بدون آنكه چيزى بگويد به سوى دوستانش روانه
گشت. او را دگرگون ديدند و ميان خود گفتند: عتبه با آن حالتى كه رفت با حالتى ديگر
مىآيد. موقعى كه نزد آنان نشست گفتند: «چه خبر آوردهاى؟» گفت: «آنچه آوردهام آن
است كه سخنى شنيدم، به خدا سوگند! هرگز چنين سخنى شيوا نشنيده بودم، به خدا سوگند!
نه شعر است و نه سحر و نه كهانت، آنگونه كه شما مىپنداريد. گفتند: «اى ابو
الوليد! محمد تو را با بيان خود سحر كرده است.»[۱].
[۱] سيره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۱۴-
۳۱۳.