اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمِیعِ مَحَامِدِه کُلِّهَا عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّهَا… اَلْحَمْدُ لِلّهِ مالِکِ الْمُلْکِ مُجْرِی الْفُلْکِ مُسَخِّرِ الرِّیاحِ فالِقِ الاْصْباحِ دَیّانِ الدّینِ رَبِّ الْعَالَمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلی حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی طُولِ اَناتِهِ فی غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ عَلی ما یُریدُ
و نشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له، و أَنَّ محمداً عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
اوصیکم عبادالله و نفسی بتقوی الله و اتباع امره و نهیه، و اخوفکم من عقابه
- انتخاب افراد شایسته برای واگذاری کارها
حاکم مصر هنگامیکه با علم و پاکی یوسف آشنا می شود، او را به همکاری با حکومت خود دعوت می کند:
- وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي. فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ ﴿یوسف:۵۴﴾
و پادشاه گفت او را نزد من آوريد تا وى را خاص خود كنم. پس چون با او سخن راند گفت تو امروز نزد ما با منزلت و امين هستى.
حاکم مصر مسئولیت خاصی را به یوسف پیشنهاد نمی کند بلکه او را در انتخاب مسئولیت حکومتی آزاد می گذارد. یوسف نیز با تکیه بر توانائی و امانتداری خود، مسئولیت خزانه داری و امور اقتصادی کشور مصر را برای قبول مسئولیت و خدمت به مردم جامعه پیشنهاد می کند:
- قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ ﴿یوسف:۵۵﴾
[يوسف] گفت مرا بر خزانه هاى اين سرزمين بگمار كه من نگهبانى دانا هستم.
در این آیات که قرآن کریم از داستان یوسف نقل می نماید مشاهده می کنیم که هم حاکم مصر برای انتخاب یوسف و واگذاری مسئولیت به او، بر شایستگی علمی و اخلاقی او تأکید می کند، و هم یوسف برای پذیرفتن مسئولیت و کار و خدمت به برتری خود از حیث علم و اخلاق تأکید می نماید.
این دو مسأله از نکاتی است که پیشوایان دین اسلام بسیار بر آن اصرار دارند. پیامبر اکرم از دو چیز نهی کرده اند:
- کارفرما فردی را به کار و مسئولیتی انتخاب کند، در حالیکه فرد شایسته تر از او وجود داشته باشد.
- کارمند کار و مسئولیتی را از جانب کارفرما بپذیرد، در حالیکه فرد شایسته تری وجود داشته باشد.
نکته اول به این معناست که وقتی کسی می خواهد کاری بر عهده فردی گذاشته و او را مسئول آن کار کند، باید بهترین و شایسته ترین فرد را برای آن کار انتخاب کند. خواه آن کار درباره مسائل کشوری و اجتماعی باشد، یا کاری درباره مسائل فردی و شغلی خود. کسی که به فکر پیشرفت و ترقی در کارها است باید همواره شایسته ترین افراد را به کار بگمارد.
در این مورد رسول اعظم می فرماید: «مَنِ اسْتَعْمَلَ غُلَاماً فِي عِصَابَةٍ فِيهَا مَنْ هُوَ أَرْضَى لِلَّهِ مِنْهُ فَقَدْ خَانَ اللَّه؛ کسیکه فردی را در میان گروهی به کاری بگمارد در حالیکه در آن گروه فرد مناسبتری برای آن کار هست که بیشتر مورد رضایت خدا می باشد، به خدا خیانت کرده است. (مناقب آل أبي طالب (ع)، ج1، ص258)»
نکته دوم به این معناست که وقتی فردی را به پذیرش کار یا مسئولیتی دعوت می کنند، باید بررسی کند تا چنانچه فرد شایسته تری برای آن کار یا مسئولیت وجود دارد، او را به کارفرما معرفی کرده و خودش از پذیرش آن کار یا مسئولیت پرهیز کند.
در این مورد رسول الله می فرماید: «مَنْ أَمَّ قَوْماً وَ فِيهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ لَمْ يَزَلْ أَمْرُهُمْ إِلَى سَفَالٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ؛ کسی که سرپرستی گروهی را بپذیرد در حالیکه در میان آن گروه فرد عالمتر و داناتری وجود دارد، تا روز قیامت (تا پایان) کار آنها رو به خرابی و انحطاط خواهد رفت (التهذیب، ج3، ص56)»
این اصل شایسته سالاری در تمامی برنامه های اجتماعی و فردی باید رعایت شود. برای هر مسئولیتی در هر زمینه باید بهترین، عالمترین و پاکترین فرد را برگزید تا آن کار و فعالیت رو به ترقی و پیشرفت باشد. در غیر این صورت کارهای فردی و اجتماعی با شکست، انحطاط و عدم موفقیت مواجه خواهد شد.
- بخشش در زمان قدرت بر انتقام، از اخلاق پیامبرانه
برادران یوسف بعد از ماجرای بنیامین نگران بودند که حاکم مصر آنان را از خرید گندم محروم نماید. در آن زمان که قحطی و کمبود مواد غذائی برای همه قبائل ایجاد مشکل کرده بود، تنها امید آنان به لطف و محبت حاکم مصر بود، لذا نزد حاکم مصر رفته و با حال خواهش و التماس گفتند: «يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ؛ اى عزيز به ما و خانواده ما آسيب رسيده است و سرمايه اى ناچيز آورده ايم بنابراين پيمانه ما را تمام بده و بر ما تصدق كن كه خدا صدقه دهندگان را پاداش مى دهد (یوسف:۸۸)»
و در چنین حالتی، هنگامیکه برادران یوسف او را شناختند، و دانستند که حاکم مصر همان برادرشان یوسف است که به مقام فرمانروایی مصر رسیده، و اکنون آنان برای تأمین نیازهای زندگانی خود به محبت او محتاج هستند، بیش از قبل نگران شدند که یوسف در صدد انتقام گرفتن از آنها برآید، و به تلافی ستم و ظلمی که برادرانش در حق او کردند و او را در چاه انداختند آنان را دستگیر و زندانی کند، و یا حداقل آنان را از دریافت گندم محروم سازد. این بود که با شرمساری به یوسف خطاب کرده و با احترام فراوان گفتند:
- قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَإِنْ كُنَّا لَخَاطِئِينَ ﴿یوسف:۹۱﴾
گفتند به خدا سوگند كه واقعا خدا تو را بر ما برترى داده است و ما خطاكار بوديم.
یوسف سختی های فراوانی را که از دست برادرانش کشیده بود به یاد داشت، سختی هایی همچون به چاه انداخته شدن، فروخته شدن در بازار برده فروشی، سالها بردگی کردن، زندانی شدن و …
اما اکنون که این برادران را شرمنده و نگران، و نیز محتاج محبت و لطف خود می دید، بدون آنکه در صدد انتقام از آنها برآید، با بزرگواری و اخلاق کریمانه آنان را مخاطب قرار داده، بدون آنکه از ظلم و ستم آنان یاد کند و آنان را شرمنده تر سازد، همه آنان را بخشید و همه را همراه خانواده شان به سفر به مصر و سکونت در آن دعوت کرد:
- قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ، يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ؛ اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا، وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ ﴿یوسف:92-۹۳﴾
[يوسف] گفت امروز بر شما سرزنشى نيست، خدا شما را مى آمرزد و او مهربانترين مهربانان است؛ اين پيراهن مرا ببريد و آن را بر چهره پدرم بيفكنيد [تا] بينا شود، و همه كسان خود را نزد من آوريد.
چون گل سرخ گریبان ز طرب بدرانید وقت آن شد که به یعقوب رسد پیراهن