اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمِیعِ مَحَامِدِه کُلِّهَا عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّهَا… اَلْحَمْدُ لِلّهِ مالِکِ الْمُلْکِ مُجْرِی الْفُلْکِ مُسَخِّرِ الرِّیاحِ فالِقِ الاْصْباحِ دَیّانِ الدّینِ رَبِّ الْعَالَمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلی حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی طُولِ اَناتِهِ فی غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ عَلی ما یُریدُ
و نشهد أن لا اله الا الله وحده لا شریک له، و أَنَّ محمداً عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
اوصیکم عبادالله و نفسی بتقوی الله و اتباع امره و نهیه، و اخوفکم من عقابه
- پذیرش حقایق ماوراء ماده، به شرط اطمینان
میان مصر تا کنعان مسافت زیادی فاصله بود، که مورخین این مسافت را در آن زمان به مقدار 70 روز راه رفتن نوشته اند. هنگامی که یوسف پیامبر پیراهنش را به مصر فرستاد تا آن را بر صورت پدرش یعقوب بگذارند و با آن مجدداً بینا شود، از زمانی که کاروان برادران یوسف حرکت کرد و هنوز از مصر خارج نشده بود یعقوب بوی یوسف را حس کرد و به اطرافیان از آن خبر داد:
- وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ ﴿یوسف:۹۴﴾
و چون كاروان رهسپار شد پدرشان گفت اگر مرا به كمخردى نسبت ندهيد بوى يوسف را مى شنوم.
خانواده یعقوب این سخن او را باور نکردند، بلکه او را متهم کردند که هنوز در همان اشتباه قدیمی است که دائماً از یوسف حرف می زند و همواره به یاد اوست و …« قَالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلَالِكَ الْقَدِيمِ؛ گفتند به خدا سوگند كه تو سخت در گمراهى ديرين خود هستى (یوسف:۹۵)».
هنگامیکه برادران یوسف به کنعان رسیدند و پیراهن او را همراه خود آورده و بر صورت پدرشان قرار دادند، او بینائی خود را به دست آورد. یعقوب به آنان گفت: دیدید من اطلاعاتی غیبی داشتم که برای شما قابل درک نبود؟
- فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿یوسف:۹۶﴾
پس چون مژده رسان آمد آن [پيراهن] را بر چهره او انداخت پس بينا گرديد گفت آيا به شما نگفتم كه بيشك من از [عنايت] خدا چيزهايى مى دانم كه شما نمیدانید (۹۶)
از نکات قابل توجه در ماجرای پیراهن یوسف، و اطلاع یعقوب پیامبر از آنچه دیگران نسبت به آن جاهل بودند، آن است که یعقوب که از این مسافت دور چنین احساسی داشته و بوی یوسف را حس کرده و به دیگران خبر داده است، چرا آنگاه که یوسف در چاه بود و در چند قدمی روستای یعقوب به سر می برد بوی او را حس نکرد و دیگران را برای بیرون آوردن او از چاه به آنجا نفرستاد؟
یکی پرسید از آن گم کرده فرزند که ای روشن گهر پیر خردمند
ز مصرش بوی پیراهن شنیدی چرا در چاه کنعانش ندیدی؟
بگفت احوال ما برق جهان است دمی پیدا و دیگر دم نهان است
گهی بر طارم اعلی نشینیم گهی بر پشت پای خود نبینیم
علم و آگاهی اولیاء خداوند تابع خواست الهی و به مقداری است که خداوند اراده کرده باشد. گاه از اسرار کائنات آگاهند و گاه تنها به مقدار سایر مردمان اطلاع دارند. پیامبر اکرم فرمود: « لِی مَعَ اللّهِ وَقتٌ لا یَسَعُنی فِیهِ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِیٌّ مُرسَلٌ؛ مرا با خداوند وقتی است که در آن وقت هیچ ملک مقرب و هیچ پیغمبر مرسل نمی گنجد.» و البته رسول الله نمی فرماید که همواره در چنین جایگاه مخصوصی نزد خداوند قرار دارد.
سوء استفاده انسانهای سودجو از این مقام اولیاء الله
می دانیم که انسان قدرت درک همه حقایق عالم هستی را ندارد، و امور فراوانی در عالم واقع می شود که درک آن خارج از قدرت انسان است. به همین جهت است که اولیاء الله گاهی از اوقات از اموری خبر می دهند که سایر انسانها نسبت به آنها بی اطلاع هستند. لکن همین حقیقت موجب شده است تا افراد سودجو به فکر سوء استفاده باشند، و با ادعاهای ناصحیح، انسانهای ساده لوح را فریب دهند.
انسان خردمند همواره باید مراقب باشد که گرفتار افراد سودجوئی نشود که با خرافه پراکنی و ادعاهای عجیب و غریب سعی می کنند سایرین را شیفته خود نمایند، یا ادعای ارتباط با امام زمان می کنند و از کسانی که عشق به آن حضرت دارند برای منافع خودشان سوء استفاده می نمایند. این مقام را خداوند تنها به افرادی می دهد که مراحل مختلف تقرب به خدای سبحان را طی کرده باشند و چشم آنها به حقایق عالم هستی باز شده باشد، و نشانه چنین افرادی آن است که هیچگاه ادّعای رسیدن به این مقام معنوی، اطلاع داشتن از امور غیبی، و یا ملاقات با امام زمان را ندارند.
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کآن سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بی خبرانند کآن را که خبر شد خبری باز نیامد
- طلب استغفار برای فرزندان بوسیله پدر
در اتمام این همه ماجرا، و پس از آن که برادران یوسف بسیار در حق برادر و پدرشان بدی کردند، از اعمال خویش پشیمان شدند، و به فکر استغفار و طلب مغفرت از درگاه خداوند افتادند. در چنین حالی، از پدرشان خواستند که واسطه میان آنان و خدای سبحان شود و برای آنان از خداوند بخشش و مغفرت بطلبد. یعقوب نیز با اینکه از فرزندانش بسیار بدی و اذیت دیده بود، لکن به حال آنان دلسوزی کرد و وعده داد که برای آنان استغفار نماید. قرآن کریم می فرماید:
- قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ؛ قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (یوسف:۹۷-98)
گفتند اى پدر براى گناهان ما آمرزش خواه كه ما خطاكار بوديم؛ گفت به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى خواهم كه او همانا آمرزنده مهربان است.
همه انسانهای غیر معصوم دچار خطا و گناه می شوند، و نیاز به جلب محبت الهی و مغفرت و بخشش خداوند دارند. فرزندی که در حق پدر و مادر بدی کرده است، نیاز دارد که پدر و مادرش برای او از خداوند طلب مغفرت کنند، و چه خوب است که به پدر و مادرش التماس کند تا برای او دعا کنند، و پدر و مادری که از دست فرزند خود ناراحت هستند نیز برای سعادتمند شدن فرزند پشیمان خود، از خداوند طلب رحمت و مغفرت نمایند. به فرموده پیامبر اکرم دعای پدر و مادر در حق فرزندشان حتما از درگاه خداوند بی جواب نخواهد ماند.
مسلمان بودن یوسف
قرآن کریم در آخرین آیه ای که داستان یوسف با آن به پایان می رسد، بازهم از دین راستین همه انبیاء الهی نام می برد. یوسف صدیق در این آیه کریمه پس از شکر کردن خداوند بابت همه نعمتهایی که به او داده شد، از خداوند می خواهد که او با دین صحیح و با اعتقاد اسلامی از دنیا برود:
- رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ ﴿یوسف:۱۰۱﴾
پروردگارا تو به من دولت دادى و از تعبير خوابها به من آموختى اى پديدآورنده آسمانها و زمين تنها تو در دنيا و آخرت مولاى منى مرا مسلمان بميران و مرا به شايستگان ملحق فرما.